P4
+ ( بدون اینکه چیزی بگم سریع رفتم قصر شانس آوردن کنه من پادشاهم ..و پریدم توی قصر ) جیننننن .. الان یکی واسه شکایت میاد بیارش دفتر سلطنتی ( و بعد دویدم توی اتاق نکنه اگر بفهمه من پادشاهم باهم خوب نباشه) عایششش لعنتی تمرکز کن تهیونگ تو میتونی یه کاری کنی مثلا پادشاهی چقدر بدبختم. رفتم عاشق یه فقیر شدم ( وقتی هیون جو رو دیدم یه فکری به ذهنم رسید و رفتم سمتش )
+ تو میخوای پیش جیمین باشی مگه نه این کاری که بهت میگم رو بکن .
! : ف. ک به دادش داشتن
« پرش به یه ساعت بعد «
+ پس یادت باشه دیگ من وسط شکایت میام داخل خب ؟ وقتی اوضاع حساس شد ( تاج رو روی سرم تنظیم کردم و رفت سمت سالن منم از پشت یکی از سقف ها داشتم نگاه میکردم )
لیسا : شاهزاده خانم .. پادشاه نیستن ؟
! : حتما صلاح نمیدونستم بیاین ( به تیکه ازش متنفررر بودممم دخترههه کثافتتتت .. )
- ( یه گوشه وایساده بودم )
! قضیه چیه ؟
لیسا : این اقا طلا های منو دزدین
! قانع کننده نبود جونگ کوک میخوای چیزی بگی ؟
- من .. اونرو جنگل بودم که ایشون آمدن خونم و میخواست قول پول به دوستام و به زور با من ازدواج کنه برای همین منم فرار کردم
لیسا : من اعتراض دارم .. من میخوام پادشاه رو ببینم ..
- و اینکه من یه شاهدم دارم ولی الان پیشم نیست ..
+ ( از سقف اومدم بیرون ) من اینجام .. شاهدان میخواستی جونگکوک نگران نباش من اینجام ..
- ( از شک دهنم باز و بسته میکردم یعنی ت.. )
لیسا :( خم شدم ) سرورم میشه خودتون رسیدگی کنید ؟
+ اینو رسیدگی کنم که جونگ کوک اون زمان کوک پیش من بود و اصن سمت نمموده بود
لیسا :( زیر لب گفتم ) سرورم طلا هام گم شده ..
+ بی عرضگی خودتو تقصیر بقیه ننداز ها هم گم شو برو از قصر من بیرون دختره … هرز…
ادامه دارد ..
+ تو میخوای پیش جیمین باشی مگه نه این کاری که بهت میگم رو بکن .
! : ف. ک به دادش داشتن
« پرش به یه ساعت بعد «
+ پس یادت باشه دیگ من وسط شکایت میام داخل خب ؟ وقتی اوضاع حساس شد ( تاج رو روی سرم تنظیم کردم و رفت سمت سالن منم از پشت یکی از سقف ها داشتم نگاه میکردم )
لیسا : شاهزاده خانم .. پادشاه نیستن ؟
! : حتما صلاح نمیدونستم بیاین ( به تیکه ازش متنفررر بودممم دخترههه کثافتتتت .. )
- ( یه گوشه وایساده بودم )
! قضیه چیه ؟
لیسا : این اقا طلا های منو دزدین
! قانع کننده نبود جونگ کوک میخوای چیزی بگی ؟
- من .. اونرو جنگل بودم که ایشون آمدن خونم و میخواست قول پول به دوستام و به زور با من ازدواج کنه برای همین منم فرار کردم
لیسا : من اعتراض دارم .. من میخوام پادشاه رو ببینم ..
- و اینکه من یه شاهدم دارم ولی الان پیشم نیست ..
+ ( از سقف اومدم بیرون ) من اینجام .. شاهدان میخواستی جونگکوک نگران نباش من اینجام ..
- ( از شک دهنم باز و بسته میکردم یعنی ت.. )
لیسا :( خم شدم ) سرورم میشه خودتون رسیدگی کنید ؟
+ اینو رسیدگی کنم که جونگ کوک اون زمان کوک پیش من بود و اصن سمت نمموده بود
لیسا :( زیر لب گفتم ) سرورم طلا هام گم شده ..
+ بی عرضگی خودتو تقصیر بقیه ننداز ها هم گم شو برو از قصر من بیرون دختره … هرز…
ادامه دارد ..
۲.۴k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.