@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت سی و سه
لباس پوشیدم از قصد کفش پاشنه بلند پوشیدم
رفتم پایین با بقیه هممون قدم میزدیم میرفتیم
رسیدیم خیلی گودال بود آنجا منم که مجبور بودم کفش پاشنه بلند بپوشم که جلب توجه کنم
هنه داشتن بدو بدو میکردن به جز من آروم آروم میرفتم
کارمند:وااای خانوم آخه کی با کفش پاشنه بلند میاد جنگل
لی نا:هواسم نبود اینارو پوشیدم
لو هان:من یه جفت کفش اضافه آوردم بیا بدم بپوشی
لی نا:نه نمیخواد مرسی
لو هان:لجبازی نکن
لی نا:لجبازی چی میگم نمیخوام ممنون
دستامو گرفت منو کشید طرفش
لو هان:وقتی میگم بپوش بپوش دیگه
لی نا:باشه ولم کن
کفشاشو پوشیدم
لو هان:شماره چند میخوره به پات
لی نا:۳۷
لو هان:برای من ۴۱ هست برات بزرگه ولی چه میشه کرد باید بپوشی
پوشیدم بلند شدم خواستم راه برم کفش از پام در اومد
لو هان:(خنده)وای خدا اشکال نداره بپوش
لی نا:نخند
لو هان:باشه نمیخندم
داشتم میرفتیم پیش بچه ها
که پام افتاد توی گودال خواستم بیوفتم روی زمین
لی نا:عههههه
لو هان:(تعجب)لی نا!
لو هان سری اومد منو گرفت دستمو انداختم دور گردنش لو هان خورد زمین منم افتادم روش
توی چشمام نگاه میکرد
کارمندا:اووو بچه ها بیاین یه عکس بندازیم
لی نا:نه
لو هان:نه
کارمند:گرفتم خوب بزار پستش کنم
خوب پستش کردم شما و رئیس خیلی خوب افتادین خانوم
و میخواین همینجوری بمونین
سری از روی لو هان بلند شدم
لو هان بلند شد لباسشو تکون داد
لو هان:جلو پاتو نگاه کن نمیبینی چقدر گودال داره اینجا
رمان شوهر عوضی من
پارت سی و سه
لباس پوشیدم از قصد کفش پاشنه بلند پوشیدم
رفتم پایین با بقیه هممون قدم میزدیم میرفتیم
رسیدیم خیلی گودال بود آنجا منم که مجبور بودم کفش پاشنه بلند بپوشم که جلب توجه کنم
هنه داشتن بدو بدو میکردن به جز من آروم آروم میرفتم
کارمند:وااای خانوم آخه کی با کفش پاشنه بلند میاد جنگل
لی نا:هواسم نبود اینارو پوشیدم
لو هان:من یه جفت کفش اضافه آوردم بیا بدم بپوشی
لی نا:نه نمیخواد مرسی
لو هان:لجبازی نکن
لی نا:لجبازی چی میگم نمیخوام ممنون
دستامو گرفت منو کشید طرفش
لو هان:وقتی میگم بپوش بپوش دیگه
لی نا:باشه ولم کن
کفشاشو پوشیدم
لو هان:شماره چند میخوره به پات
لی نا:۳۷
لو هان:برای من ۴۱ هست برات بزرگه ولی چه میشه کرد باید بپوشی
پوشیدم بلند شدم خواستم راه برم کفش از پام در اومد
لو هان:(خنده)وای خدا اشکال نداره بپوش
لی نا:نخند
لو هان:باشه نمیخندم
داشتم میرفتیم پیش بچه ها
که پام افتاد توی گودال خواستم بیوفتم روی زمین
لی نا:عههههه
لو هان:(تعجب)لی نا!
لو هان سری اومد منو گرفت دستمو انداختم دور گردنش لو هان خورد زمین منم افتادم روش
توی چشمام نگاه میکرد
کارمندا:اووو بچه ها بیاین یه عکس بندازیم
لی نا:نه
لو هان:نه
کارمند:گرفتم خوب بزار پستش کنم
خوب پستش کردم شما و رئیس خیلی خوب افتادین خانوم
و میخواین همینجوری بمونین
سری از روی لو هان بلند شدم
لو هان بلند شد لباسشو تکون داد
لو هان:جلو پاتو نگاه کن نمیبینی چقدر گودال داره اینجا
۳.۸k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.