فیک: پرنسس مافیا. Part:10
فیک: پرنسس مافیا. Part:10
ای کاش تهیونگ اون موقع میذاشت بمیرم
اگه اون موقع نجاتم نمیداد بهتر بود
(فلش بک به وقتی بچه بودن)و(تهیونگ ا.ت توی بچگی خیلی باهم خوب بودن سر یه موضوع اینجوری شدن)
(ا.ت ویو)
داشتم با تهیونگ توی حیاط بازی میکردم که صدای تیر همه جارو گرفت تهیونگ از من بزرگتر بود انگار فهمیده بود چیشده سریع پاشد دوید گفت :ا.تتتتت پاشو دنبالم بیاااااا سریع باشششش
منم پاشدم دویدم دنبالش
تهیونگ از من جلوتر بود اما یه لحظه وایسادم نگامو به در ورودی دادم دیدم کلی ادم ادم سیاه پوش دم در وایسادن همراه با اسلحه الان فهمیدم بهمون حمله کردن
امدم برم دنبال تهیونگ که...........
(تهیونگ ویو)
بهمون حمله کرده بودن سریع با ا.ت دویدم به سمت مخفی گاه صدای پای ا.ت داشت میومد اما یهو قط شد برگشتم دیدم وایساده به در ورودی نگاه میکنه به در نگاه کردم اما یکی از اونا ا.ت رو با اسلحه هدف گرفته بود سریع کشیدمش ک تیر خطا رفت و نخورد بهش
(فلش بک به زمان حال)
اون موقع تهیونگ نجاتم داد الان دیگ کسی نجاتم نمیده البته براشون مهم نیس رفتم تو اتاقم در هم قفل کردم رفتم سمت میز آرایشی کشو رو باز کردم یدونه تیغ دیدم سریع برداشتم رفتم سمت تختم دراز کشیدم تیغ رو از جلدش در آوردم سریع کشیدم روی رگ دستم درد میکرد اما در مقابل دردهای من هیچ بود دوباره کشیدم رو دستم تیغو گذاشتم گوشه کم کم چشمام داشت سیاهی میرفت که..........
____________________________________________
(ویو تهیونگ)
بعد از صبحانه بابام و عمو رفتن شرکت مامانم با زن عمو طبق عادتشون رفتن خرید سیر نمیشن اینااز خرید اصن ب من چ ولش حصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم پیش ا.ت رفتم طبقه بالا سمت در اتاقش اما هرچی میکشیدم باز نمیشد
ای کاش تهیونگ اون موقع میذاشت بمیرم
اگه اون موقع نجاتم نمیداد بهتر بود
(فلش بک به وقتی بچه بودن)و(تهیونگ ا.ت توی بچگی خیلی باهم خوب بودن سر یه موضوع اینجوری شدن)
(ا.ت ویو)
داشتم با تهیونگ توی حیاط بازی میکردم که صدای تیر همه جارو گرفت تهیونگ از من بزرگتر بود انگار فهمیده بود چیشده سریع پاشد دوید گفت :ا.تتتتت پاشو دنبالم بیاااااا سریع باشششش
منم پاشدم دویدم دنبالش
تهیونگ از من جلوتر بود اما یه لحظه وایسادم نگامو به در ورودی دادم دیدم کلی ادم ادم سیاه پوش دم در وایسادن همراه با اسلحه الان فهمیدم بهمون حمله کردن
امدم برم دنبال تهیونگ که...........
(تهیونگ ویو)
بهمون حمله کرده بودن سریع با ا.ت دویدم به سمت مخفی گاه صدای پای ا.ت داشت میومد اما یهو قط شد برگشتم دیدم وایساده به در ورودی نگاه میکنه به در نگاه کردم اما یکی از اونا ا.ت رو با اسلحه هدف گرفته بود سریع کشیدمش ک تیر خطا رفت و نخورد بهش
(فلش بک به زمان حال)
اون موقع تهیونگ نجاتم داد الان دیگ کسی نجاتم نمیده البته براشون مهم نیس رفتم تو اتاقم در هم قفل کردم رفتم سمت میز آرایشی کشو رو باز کردم یدونه تیغ دیدم سریع برداشتم رفتم سمت تختم دراز کشیدم تیغ رو از جلدش در آوردم سریع کشیدم روی رگ دستم درد میکرد اما در مقابل دردهای من هیچ بود دوباره کشیدم رو دستم تیغو گذاشتم گوشه کم کم چشمام داشت سیاهی میرفت که..........
____________________________________________
(ویو تهیونگ)
بعد از صبحانه بابام و عمو رفتن شرکت مامانم با زن عمو طبق عادتشون رفتن خرید سیر نمیشن اینااز خرید اصن ب من چ ولش حصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم پیش ا.ت رفتم طبقه بالا سمت در اتاقش اما هرچی میکشیدم باز نمیشد
۱۸.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.