یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیری

یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیری

دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
به در و دشت و دمن ؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟

پیرفرزانه من بانگ برآورد

که این حرف نکوست ،
دل که تنگ است برو خانه دوست . . .
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست . .
دل که تنگ است برو خانه دوست . .
خانه اش خانه توست . . .
باز گفتم :
خانه دوست کجاست ؟
گفت پیدایش کن
بروآنجاکه پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ :
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم ،
یادشان در دل من ،
قلبشان منزل من . . . !
صافی آب مرا یاد تو انداخت ، رفیق !
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن !
چرخ روزیت همیشه چرخان !
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعایت با من !
روزهایت پی هم خوش باشد.
دیدگاه ها (۷)

چشمهایت هر فقیهی را هراسان می کندمرجعِ تقلیدِ قم را نامسلمان...

موی مشکی،شال قرمز،زندگی زیباست نه؟اینکه من"روزی تو را دیدم"خ...

بوسیدمش وقت اذان،یا رب ببخشایم ولیآمد ز مسجد حکم این :حی ...

تو با قلب ویرانه من چه کردیببین عشق دیوانه من چه کردیدر ابری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط