You didn't tell me the truth
You didn't tell me the truth
Part¹⁹
صدایی مثل شلیک گلوله خب اون که فلج نبود پس به سمت اسلحه رفت ورس داشت و پایین رفت...
با دیدن وضع طبقه پایین و کوکی که روی زمین افتاده و بقیه افراد که مرده بودن ترس ورش داشت پایین تر رفت و پدرش کنار مردی سیاه پوش رو دید با ترس نگاه میکرد که پدرش صداش زد
آقای کیم:اتم اومدم دنبالت میدونم اون مردک به زور گفته بود اون حرفا رو بزنی ولی الان اون هیچه
ات:این آقا کین پدر؟
آقای کیم:دوستمه بعدش به تو ربطی نداره بریم
ات:بابا جونم میدونم که نگرانی ولی کوک منو مجبور نکرده و حتی میزاره من هر جا بخوام برم ما نامزدیم د به زودی قراره ازدواج کنیم پس اگه میشه لطفا بزارین بره تا زخشماش رو پانسمان کنم تا عفونت نکنه
آقای کیم:و..ولی امکان نداره من با چشمای خودم دیدم تو داشتی گریه میکردی و داد میزدی آپا منو نجات بده...
ات:قسم میخورم اون من نبودم
کوک با این حرف آقای کیم شک کرد و نگاهی به ات کرد بعد هم نگاهش رو خنصی به کیم کرد
دو ساعت بعد درحالی که ات داشت زخم های کوک رو پانسمان میکرد گوشی کوک زنگ خورد و کوک رفت جواب بده و وقتی برگشت عصبانی بود و ات دلیلش رو نمیدونست پس .رسید
کوک:تو یه هرزههههههه ایییییییی
ات:منظورت چیه کوک
کوک:همین الان عکست رو دیدم تو داشتی سوجین رو میبوسیدی عوضی جای یه هرزه تو خونه من نیست گمشو بیرون
ات باشنیدن این حرف چشماش پر اشک شد دوید و بدون ورداشتن گوشیش از خونه بفت بیرون و به سمت یه پارک رفت دوست نداشت پیش باباش بره پس توی پارک موند
از اونور کوک
کوک توی خونه بغض کرده بود و نگاهش روی عکس هایی بود که مخفیانه از ات گرفته بود که گوشیش زنگ خورد اونم گفت جهنم شاید سوجین میخوان دلوقلوه بریزن پس جواب داد
آقای کیم:ات بهت گفته بودم ولت نمیکنم ببینم از ادیته خوشت اومد؟ کار دست خودمه ببینم کوک در چه حالیه اون بدون تو نابود میشه و من قسطم اینه و بعد گوشی و قطع کرد کوک شوک زده به صفحه گوشی که عکس خودش و کوک بود نگاه میکرد اون الان چیکار کرده بود عشقش و از خونه بیرون کرده بود و بع پدرش میگفت پاپوش بوده؟
با سرعت سوئیچ ورداشت و زد بیرون تموم جاها رو گشته بو از پاساژ گرفته تا هتل های کوچیک ولی ات آب شده بود کوک که دیگه نمیدونست باید چیکار کنه به نامجون زنگ زد و ماجرا رو گفت و قرار شد اعضا هم بیان کمک سه ساعت از نبود ات گذشته بو کوک ناامید به سمت بپارک رفت و نشست اون باعثش بود ولی دینگ اون دره معروف که به دره مرگ پعروفه اونجارو ن،شته بور ولی ات همچین کار نمیکنه ولی خب امکانش هست پس با سرعت سوار ماشین شد و را ه افتاد
•ات ویو•
توی پارک خوابم برده بود ولی اینجا پارک نیست یه اتاقه پر از عکسای من
*end*
ادامش تو کامنتاس
Part¹⁹
صدایی مثل شلیک گلوله خب اون که فلج نبود پس به سمت اسلحه رفت ورس داشت و پایین رفت...
با دیدن وضع طبقه پایین و کوکی که روی زمین افتاده و بقیه افراد که مرده بودن ترس ورش داشت پایین تر رفت و پدرش کنار مردی سیاه پوش رو دید با ترس نگاه میکرد که پدرش صداش زد
آقای کیم:اتم اومدم دنبالت میدونم اون مردک به زور گفته بود اون حرفا رو بزنی ولی الان اون هیچه
ات:این آقا کین پدر؟
آقای کیم:دوستمه بعدش به تو ربطی نداره بریم
ات:بابا جونم میدونم که نگرانی ولی کوک منو مجبور نکرده و حتی میزاره من هر جا بخوام برم ما نامزدیم د به زودی قراره ازدواج کنیم پس اگه میشه لطفا بزارین بره تا زخشماش رو پانسمان کنم تا عفونت نکنه
آقای کیم:و..ولی امکان نداره من با چشمای خودم دیدم تو داشتی گریه میکردی و داد میزدی آپا منو نجات بده...
ات:قسم میخورم اون من نبودم
کوک با این حرف آقای کیم شک کرد و نگاهی به ات کرد بعد هم نگاهش رو خنصی به کیم کرد
دو ساعت بعد درحالی که ات داشت زخم های کوک رو پانسمان میکرد گوشی کوک زنگ خورد و کوک رفت جواب بده و وقتی برگشت عصبانی بود و ات دلیلش رو نمیدونست پس .رسید
کوک:تو یه هرزههههههه ایییییییی
ات:منظورت چیه کوک
کوک:همین الان عکست رو دیدم تو داشتی سوجین رو میبوسیدی عوضی جای یه هرزه تو خونه من نیست گمشو بیرون
ات باشنیدن این حرف چشماش پر اشک شد دوید و بدون ورداشتن گوشیش از خونه بفت بیرون و به سمت یه پارک رفت دوست نداشت پیش باباش بره پس توی پارک موند
از اونور کوک
کوک توی خونه بغض کرده بود و نگاهش روی عکس هایی بود که مخفیانه از ات گرفته بود که گوشیش زنگ خورد اونم گفت جهنم شاید سوجین میخوان دلوقلوه بریزن پس جواب داد
آقای کیم:ات بهت گفته بودم ولت نمیکنم ببینم از ادیته خوشت اومد؟ کار دست خودمه ببینم کوک در چه حالیه اون بدون تو نابود میشه و من قسطم اینه و بعد گوشی و قطع کرد کوک شوک زده به صفحه گوشی که عکس خودش و کوک بود نگاه میکرد اون الان چیکار کرده بود عشقش و از خونه بیرون کرده بود و بع پدرش میگفت پاپوش بوده؟
با سرعت سوئیچ ورداشت و زد بیرون تموم جاها رو گشته بو از پاساژ گرفته تا هتل های کوچیک ولی ات آب شده بود کوک که دیگه نمیدونست باید چیکار کنه به نامجون زنگ زد و ماجرا رو گفت و قرار شد اعضا هم بیان کمک سه ساعت از نبود ات گذشته بو کوک ناامید به سمت بپارک رفت و نشست اون باعثش بود ولی دینگ اون دره معروف که به دره مرگ پعروفه اونجارو ن،شته بور ولی ات همچین کار نمیکنه ولی خب امکانش هست پس با سرعت سوار ماشین شد و را ه افتاد
•ات ویو•
توی پارک خوابم برده بود ولی اینجا پارک نیست یه اتاقه پر از عکسای من
*end*
ادامش تو کامنتاس
۴۰۵
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.