پارت ۴۱
فلش بک به ۲ هفته بعد
ویو جیمین
چند وقت از اون ماجرا گذشته....بعد از مراسم ختم یونگی دیگه از اون اتاق بیرون نیمده چیزی هم نمیخوره
∆عا..یونگی.....میشه دروباز کنم؟
شاید فکر کردید درو قفل کرده چراغو خاموش کرده و رو تخت خوابیده
نه اون درو باز گذاشته و چراغم روشنه و نقاشی میکشه
گاهی اوقاتم مشتشو محکم میکوپه رو میز یا به دیوار
∆یونگی....داداشی نگرانتم میشه بیام تو؟
+مگه ما هنو داداشیم
برگام بلخره یه کلمه حرف زد
خوش حال شدم ولی جوابی که شنیدم.....
∆اره...یونگی من خیلی دوست دارم او بهترین برادر دنیا بودی هستی همیشه باید پیش من بمونی
که صدای مشت زدنش بلند شد
من از صدا های بلند بدم میاد و اون لحظه نمیتونستم تحمل کنم
درو باز کردم و سریع به سمت یونگی رفتم و دست کبود شده و خونیشو تو دستم گرفتم....
ویو جیمین
چند وقت از اون ماجرا گذشته....بعد از مراسم ختم یونگی دیگه از اون اتاق بیرون نیمده چیزی هم نمیخوره
∆عا..یونگی.....میشه دروباز کنم؟
شاید فکر کردید درو قفل کرده چراغو خاموش کرده و رو تخت خوابیده
نه اون درو باز گذاشته و چراغم روشنه و نقاشی میکشه
گاهی اوقاتم مشتشو محکم میکوپه رو میز یا به دیوار
∆یونگی....داداشی نگرانتم میشه بیام تو؟
+مگه ما هنو داداشیم
برگام بلخره یه کلمه حرف زد
خوش حال شدم ولی جوابی که شنیدم.....
∆اره...یونگی من خیلی دوست دارم او بهترین برادر دنیا بودی هستی همیشه باید پیش من بمونی
که صدای مشت زدنش بلند شد
من از صدا های بلند بدم میاد و اون لحظه نمیتونستم تحمل کنم
درو باز کردم و سریع به سمت یونگی رفتم و دست کبود شده و خونیشو تو دستم گرفتم....
۳.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.