🤍 پری دریایی 🤍
& پارلا
+ هوم
& میخوام برم پیش یونگی
+ شوخی میکنی دیگه
& خب راستش
+ ها چیه
& من خیلی وقته با یونگی تو رابطه هستم
اون تو کره هست معلومه جیمین هم خبر نداره
+ چییییییی
& آروم باش گیتی هم خبر داره
+ پس اون روزی درمورد همین حرف می زدین آره
& اوهوم
+ به من ربطی نداره اگه بدبخت شدی
( پرش زمانی شب عروسی )
(به جون جوراب هام قسم هیچی به مغزم نمی رسید )
٫ خانم کارولینا آیا حاظر هستین با آقای مین یونگی ازدواج کنید
& بلههههههه
٫ شما چی آقای یونگی
@ بلههههه
همه دست زدن
و منم داشتم از دور نگاهشون میکردم
که جیمین دستم رو گرفت برد
داخل حیاط
+ چیزی شده
_ خب..... پارلا .... من چند وقتی هست که .....عاشقت شدم
+ چی ( شوکه )
_ میشه دوست دخترم بشی
+ معلومه نه
_ خواهش میکنم فقط یه فرصت بده
+ خب باشه ولی یه شرطی داره
_ میشنوم
+ اون کتابی که زندگی تمام پری ها توش نوشته شده بود رو بسوزون
_ اما..... باشه
+ لبخند
( ۳ سال بعد )
یونگی و کارولینا صاحب یه پسر شدن
و همگی به جزیره رفتیم
و یونگی با جیمین رو به پدرمون معرفی کردیم
جیمین هم از بابام درخواست کرد که اجازه بده من باهاش ازدواج کنم
پدرم هم قبول کرد
.
.
.
خوشحالم از اینکه اون روز به حرف کارولینا گوش دادم و به ساحل رفتم ، شاید اتفاق های خوبی نیوفتاد ولی....
باعث شد نیمه ی گمشده ی خودم رو پیدا کنم و باهاش یک عمر زندگی کنم
( میدونم زیاد خوب نشد
ولی برای فیک جدید خیلی هیجان دارم و خواستم اینو زود تموم کنم دیگه
بازم شرمنده امیدوارم خوشتون بیاد💕💕💕💕💕💕 )
+ هوم
& میخوام برم پیش یونگی
+ شوخی میکنی دیگه
& خب راستش
+ ها چیه
& من خیلی وقته با یونگی تو رابطه هستم
اون تو کره هست معلومه جیمین هم خبر نداره
+ چییییییی
& آروم باش گیتی هم خبر داره
+ پس اون روزی درمورد همین حرف می زدین آره
& اوهوم
+ به من ربطی نداره اگه بدبخت شدی
( پرش زمانی شب عروسی )
(به جون جوراب هام قسم هیچی به مغزم نمی رسید )
٫ خانم کارولینا آیا حاظر هستین با آقای مین یونگی ازدواج کنید
& بلههههههه
٫ شما چی آقای یونگی
@ بلههههه
همه دست زدن
و منم داشتم از دور نگاهشون میکردم
که جیمین دستم رو گرفت برد
داخل حیاط
+ چیزی شده
_ خب..... پارلا .... من چند وقتی هست که .....عاشقت شدم
+ چی ( شوکه )
_ میشه دوست دخترم بشی
+ معلومه نه
_ خواهش میکنم فقط یه فرصت بده
+ خب باشه ولی یه شرطی داره
_ میشنوم
+ اون کتابی که زندگی تمام پری ها توش نوشته شده بود رو بسوزون
_ اما..... باشه
+ لبخند
( ۳ سال بعد )
یونگی و کارولینا صاحب یه پسر شدن
و همگی به جزیره رفتیم
و یونگی با جیمین رو به پدرمون معرفی کردیم
جیمین هم از بابام درخواست کرد که اجازه بده من باهاش ازدواج کنم
پدرم هم قبول کرد
.
.
.
خوشحالم از اینکه اون روز به حرف کارولینا گوش دادم و به ساحل رفتم ، شاید اتفاق های خوبی نیوفتاد ولی....
باعث شد نیمه ی گمشده ی خودم رو پیدا کنم و باهاش یک عمر زندگی کنم
( میدونم زیاد خوب نشد
ولی برای فیک جدید خیلی هیجان دارم و خواستم اینو زود تموم کنم دیگه
بازم شرمنده امیدوارم خوشتون بیاد💕💕💕💕💕💕 )
۴.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.