پیش تو مانده است پارت ۶
قفل در خونه باز شد و خونه ای که خالی از هر چراغ روشنی بود و نورش فقط از بیرون تامین میشد نمایان شد
جونگکوک رو به سمت تخت توی اتاق برد و اونو روش خوابوند و خودش روش خیمه زد و با چشمای نگران به جونگکوک نگاه میکرد
خیلی آروم سرش رو جلو برد و لب های جونگکوک رو به لب های تشنه ی خودش رسوند
خیلی آروم شروع کرد به بازی با لب های پسر کوچیک تر و بعد از چند دقیقه کنترل خودش رو از دست داد سرعت کارش رو بالا برد و در همین حین قطرات اشکش روی صورت جونگکوک میریخت
لب های اون دو عاشق میرقصیدن و میرقصیدن تا وقتی که هر دو رقصنده خسته شدن و به نفس نفس افتادن
و خیره به هم توی ذهن هاشون با خودشون حرف میزدن
تهیونگ از روی جونگکوک بلند شد و رو به در جونگکوک رو به بیرون راهنمایی کرد
جونگکوک هم ناچار از روی تخت بلند شد و به سمت در خروج رفت
تهیونگ تا وقتی که جونگکوک کفش هاش رو بپوشه جلوی در خیره بهش منتظر موند وقتی کارش با کفشاش تموم شد صاف ایستاد که تهیونگ بوسه ی کوچیک و شیرینی نثار لب هاش کرد
+دلم برات تنگ میشه
و بدون هیچ حرف دیگه ای تهیونگ درو محکم بست
تا خاطرات بیشتری برای فراموش کردن برای معشوقش به جا نذاره
به در تکیه داد و روی زمین نشست و بغضی که تا الان نگه داشته بود رو با دستای خودش شکست
.........
جونگکوک رو به سمت تخت توی اتاق برد و اونو روش خوابوند و خودش روش خیمه زد و با چشمای نگران به جونگکوک نگاه میکرد
خیلی آروم سرش رو جلو برد و لب های جونگکوک رو به لب های تشنه ی خودش رسوند
خیلی آروم شروع کرد به بازی با لب های پسر کوچیک تر و بعد از چند دقیقه کنترل خودش رو از دست داد سرعت کارش رو بالا برد و در همین حین قطرات اشکش روی صورت جونگکوک میریخت
لب های اون دو عاشق میرقصیدن و میرقصیدن تا وقتی که هر دو رقصنده خسته شدن و به نفس نفس افتادن
و خیره به هم توی ذهن هاشون با خودشون حرف میزدن
تهیونگ از روی جونگکوک بلند شد و رو به در جونگکوک رو به بیرون راهنمایی کرد
جونگکوک هم ناچار از روی تخت بلند شد و به سمت در خروج رفت
تهیونگ تا وقتی که جونگکوک کفش هاش رو بپوشه جلوی در خیره بهش منتظر موند وقتی کارش با کفشاش تموم شد صاف ایستاد که تهیونگ بوسه ی کوچیک و شیرینی نثار لب هاش کرد
+دلم برات تنگ میشه
و بدون هیچ حرف دیگه ای تهیونگ درو محکم بست
تا خاطرات بیشتری برای فراموش کردن برای معشوقش به جا نذاره
به در تکیه داد و روی زمین نشست و بغضی که تا الان نگه داشته بود رو با دستای خودش شکست
.........
۴.۵k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.