جنبه نداری نخون و گزارش نده پدصگگگگگ
you will be yours🍷20
فلش بک*
ویو جیمین
توی اتاقم بودم با کت شلوار که زنگ بزنن برم دنبال یونا داشتم تو اینه با خودم حرف می زدم که چرا زندگیم باید اینطوری شه چرا باید با یه دختری ازدواج کنم که دوسش ندارم کاشکی دوست دختر داشتم گوشیشم زنگ خورد مامان یونا بود گفت برم دنبال یونا سوار ماشین شدم رسیدم منتظر بود بیاد شبیه عن ماده شده بود انقد زشت شده بود اخه کی با رژلب قرمز سایه ابی میزنه سوار ماشین شدیم همه اومدن رفتیم تو سالن دشت زدن که عاقد اومد
عاقد:اقای پارک جیمین به بنده وکالت میدهید شمارو به عقد دائمیه سرکار خانم یونا کیم در بیارم
جیمین:......
عاقد:برای بار دوم می دهید
جیمین:..........
عاقد:برای بار اخر می پرسم وکالت میدید
جیمین:بله
عاقد:(همون چرت پرتارو هم از یونا میپرسه که سریع یونا میگه بله )
شب شده بود مهمونا داشتن غذا میخوردن منم با تهیونگ یه جا تنها نشسته بودیم
تهیونگ:جیمین ناراحت نباش درست میشه
جیمین:زندگی به گوه کشیده شد
تهیونگ:اینطوری نگو شاید زندگی خیلی خوبیو شروع کردین(زارت🗿❤️)
جیمین:عمرا
مامان جیمین میاد
م. ج:جیمین پاشو برو دنبال یونا ببین کجاست
جیمین:چرا باید برم
م. ج:زشته مهمونا می پرسن عروس کجاست پاشو
جیمین:اوفففف
رفتم دنبال یونا هر جارو گشتم نبود که تو اتاق پرو زنا دیدم صدا ناله میادکه میگف عاححححح ددی تندتر عاححححح میخوام راند بیشتریو بریم فاکککککک که پرده رو اروم نصفه دادم کنار که با چیزی که دیدم پشمام ریخته بود یونا داشت با یه پسر س. کس میکرد خدایه من سریع رفتم سمتشون
جیمین:چه گوهی دارین میخورین(از یونا میکشه بیرون سریع گوهی که خوردن می خوان درست کنن )
یونا:جیمین ببین لطفا به بابا اینا نگو التماست میکنم (باگریه)
جیمین:بببننددددد دهنتو هرزه خراب خجالت نمی کشی وقتی به بابا اینا گفتم اون وقت میفهمی
یونا:نه جیمین التماست میکنم نگووووو(با گریه )
جیمین:(از اتاق پرو زنا اومد بیرون رفت پیش تهیونگ همه چیو تعریف کرد)
تهیونگ:چییییی داری باهام شوخی میکنی😳
جیمین:من با تو شوخی دارم به نظرت الان رو مود شوخیم
تهیونگ:به بابات بگو
جیمین:بعد ازینکه مهمونا برن میگم
(مهمونا رفتن تهیونگ جیمین یونا مامان بابای جیمین یونا هم رفتن خونه مامان بابای یونا که ماجرا شروع شد)
رفتن داخل خونه رو مبل نشستن خدمتکار قهوه اورد بابای جیمین سر حرف باز کرد (بابای جیمین با - مامان جیمین با + بابای یونا با = مامان یونا با √نشون می دم خیلی گشادم میدونم:///)
-:خب بچه های کی می خوایین وارث برامون بیارین
تهیونگ:اممم عموجان میگم حرف زدن راجب اینا یکم زود نیست
=:نه برای چی اتفاق اقای پارک راست میگن باید برامون هرچه زودتر نوه بیارن
+: چطور نظر بچه هارو هم بپرسیم
√:خانم پارک درست میگن یونا تو دوست داری هر چه زود تر بچه دار شین
یونا:امم چرا که نه 🙂
√:جیمین پسرم تو چی
جیمین:........
فلش بک*
ویو جیمین
توی اتاقم بودم با کت شلوار که زنگ بزنن برم دنبال یونا داشتم تو اینه با خودم حرف می زدم که چرا زندگیم باید اینطوری شه چرا باید با یه دختری ازدواج کنم که دوسش ندارم کاشکی دوست دختر داشتم گوشیشم زنگ خورد مامان یونا بود گفت برم دنبال یونا سوار ماشین شدم رسیدم منتظر بود بیاد شبیه عن ماده شده بود انقد زشت شده بود اخه کی با رژلب قرمز سایه ابی میزنه سوار ماشین شدیم همه اومدن رفتیم تو سالن دشت زدن که عاقد اومد
عاقد:اقای پارک جیمین به بنده وکالت میدهید شمارو به عقد دائمیه سرکار خانم یونا کیم در بیارم
جیمین:......
عاقد:برای بار دوم می دهید
جیمین:..........
عاقد:برای بار اخر می پرسم وکالت میدید
جیمین:بله
عاقد:(همون چرت پرتارو هم از یونا میپرسه که سریع یونا میگه بله )
شب شده بود مهمونا داشتن غذا میخوردن منم با تهیونگ یه جا تنها نشسته بودیم
تهیونگ:جیمین ناراحت نباش درست میشه
جیمین:زندگی به گوه کشیده شد
تهیونگ:اینطوری نگو شاید زندگی خیلی خوبیو شروع کردین(زارت🗿❤️)
جیمین:عمرا
مامان جیمین میاد
م. ج:جیمین پاشو برو دنبال یونا ببین کجاست
جیمین:چرا باید برم
م. ج:زشته مهمونا می پرسن عروس کجاست پاشو
جیمین:اوفففف
رفتم دنبال یونا هر جارو گشتم نبود که تو اتاق پرو زنا دیدم صدا ناله میادکه میگف عاححححح ددی تندتر عاححححح میخوام راند بیشتریو بریم فاکککککک که پرده رو اروم نصفه دادم کنار که با چیزی که دیدم پشمام ریخته بود یونا داشت با یه پسر س. کس میکرد خدایه من سریع رفتم سمتشون
جیمین:چه گوهی دارین میخورین(از یونا میکشه بیرون سریع گوهی که خوردن می خوان درست کنن )
یونا:جیمین ببین لطفا به بابا اینا نگو التماست میکنم (باگریه)
جیمین:بببننددددد دهنتو هرزه خراب خجالت نمی کشی وقتی به بابا اینا گفتم اون وقت میفهمی
یونا:نه جیمین التماست میکنم نگووووو(با گریه )
جیمین:(از اتاق پرو زنا اومد بیرون رفت پیش تهیونگ همه چیو تعریف کرد)
تهیونگ:چییییی داری باهام شوخی میکنی😳
جیمین:من با تو شوخی دارم به نظرت الان رو مود شوخیم
تهیونگ:به بابات بگو
جیمین:بعد ازینکه مهمونا برن میگم
(مهمونا رفتن تهیونگ جیمین یونا مامان بابای جیمین یونا هم رفتن خونه مامان بابای یونا که ماجرا شروع شد)
رفتن داخل خونه رو مبل نشستن خدمتکار قهوه اورد بابای جیمین سر حرف باز کرد (بابای جیمین با - مامان جیمین با + بابای یونا با = مامان یونا با √نشون می دم خیلی گشادم میدونم:///)
-:خب بچه های کی می خوایین وارث برامون بیارین
تهیونگ:اممم عموجان میگم حرف زدن راجب اینا یکم زود نیست
=:نه برای چی اتفاق اقای پارک راست میگن باید برامون هرچه زودتر نوه بیارن
+: چطور نظر بچه هارو هم بپرسیم
√:خانم پارک درست میگن یونا تو دوست داری هر چه زود تر بچه دار شین
یونا:امم چرا که نه 🙂
√:جیمین پسرم تو چی
جیمین:........
۶.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.