فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۵۳

ویو کوک
داشت میرفت بیرون دستشو گرفتم
کوک: لیونسو!
لیونسو: اوم چیشده!؟
کوک: چرا انقد تو خودتی؟ چرا لبخند فیک تحویل دوس پسرت میدی اوم؟(کوک....دیگه دوستت ندارممم بی تربیتت لیونسو هیچ گوهی برات نمیخورههه بعد میای قربون صدقش میرییی؟ برو قهرم باهاتتت)
لیونسو: هیچی نگرانم
کوک: نگران چی قشنگم؟(عیی مرض و قشنگم پس من چیی🥺)
لیونسو: پاهات....
کوک: هیییی الان میخوای پاشم برات بدوعمم؟
لیونسو خندید: نه نه غلط کردم😂
کوک: هیی منو مسخره نکنننن🗿
لیونسو:من رفتم بپوش لباستو😂

من لباسمو پوشیدم و لیونسو اومد باهم رفتیم سمت ماشین
بعد نیم ساعت هم رسیدیم عمارت
کوک: تهیونگ شیییی من برگشتمممممم(گلم اون با عشقشه🗿#منحرف_نباشیم)
بکیون: خره مننن اومدیییی
با خنده گفتم: سلام بکیونا...تهیونگ کو؟
اون رفته برای تحویل محموله ها...
کوک: چه محموله ای
ته: اسلحه و تیر و اینا
لیونسو: هانا کو؟
بکیون:داره فیلم میبینه اونور....منم خوبم مرسی
لیونسو زد رو شونش و همونجوری که از بقلش رد میشد گف: افرین خوب باش
بعد از دو سه پتر جلوتر داد زد: اتاق ویژه ی کوکو نشونش بده

ویژه!؟مگه چه اتاقیه
بعدشم....مگه خود لیونسو نباید اتاقمو نشونم میداد؟!!

واای جدیدا خیلیی گشاد شدم
شرط ۴۰ لایک ۸۰ کامنت