پارت پنج : دلقک مریض
پارت پنج : دلقک مریض
بیدار شدم دیدم
ساعت ۶:۲۶ رفتم حموم
اومدم بیرون رفتم لباس پوشیدم
موهامو خوشک کردم و خلاصه داشتم به خودم می رسیدم
بعد کارام خسته بودم رفتم نیم ساعت درس خوندم
درس خوندم تموم شد رفتم رو تخت دراز کشیدم که یهو صدای خوردن سنگ به شیشه اومد
رفتم نگاه کردم البته می ترسیدم
این دفعه ی چاقوی خونی تو دستش بود
سری رفتم رو تختم وزیر پتو قایم شدم
طولی نکشید مامانم برای شام صدام کرد
رفتم و شام خوردم که اکیپ تماس تصویری گرفتن
ات : چیشده بچه ها
اکیپ : الان دوباره دلقک اومد این دفعه چاقو هم داشت
ات : آره منم دیدم چکار کنیم
اکیپ : وسایلت رو جمع کن فردا بعد دانشگاه حرکت می کنیم
ات : باشه
بعد تماس رفتم و خوابیدم صبح با صدای مادرم بیدار شدم
رفتم صورتم رو شستم و لباس پوشیدم
در خونه رو باز کردم خواستم برم بیرون که یهو
بیدار شدم دیدم
ساعت ۶:۲۶ رفتم حموم
اومدم بیرون رفتم لباس پوشیدم
موهامو خوشک کردم و خلاصه داشتم به خودم می رسیدم
بعد کارام خسته بودم رفتم نیم ساعت درس خوندم
درس خوندم تموم شد رفتم رو تخت دراز کشیدم که یهو صدای خوردن سنگ به شیشه اومد
رفتم نگاه کردم البته می ترسیدم
این دفعه ی چاقوی خونی تو دستش بود
سری رفتم رو تختم وزیر پتو قایم شدم
طولی نکشید مامانم برای شام صدام کرد
رفتم و شام خوردم که اکیپ تماس تصویری گرفتن
ات : چیشده بچه ها
اکیپ : الان دوباره دلقک اومد این دفعه چاقو هم داشت
ات : آره منم دیدم چکار کنیم
اکیپ : وسایلت رو جمع کن فردا بعد دانشگاه حرکت می کنیم
ات : باشه
بعد تماس رفتم و خوابیدم صبح با صدای مادرم بیدار شدم
رفتم صورتم رو شستم و لباس پوشیدم
در خونه رو باز کردم خواستم برم بیرون که یهو
۶.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.