part 41
#part_41
#فرار
- ممنونم واقعا لطف دارید
اب دهنمو قورت دادمو دنبال راه فرار بودم که خودش گفت
- قربونت برم عزیزم بیا بهت صبحانه بدم مادر بیا
از لفظ مادر خوشم اومد و نشستم سر میز یاد مامانم افتاده بودم دلم براش تنگ شده بود دستمو زدم زیر چونمو زل زدم بهش تند تند چیزا رو اماده میکرد میزو برام چید و اصلا نزاشت کمکش کنم والاه میگفت اقا سفارش کرده منم میهواستم بترکم از خنده همین اقا دشت منو میکشت دیشب حالا بیاد سفارشم کنه ؟؟ ای ارسلان جونور صبحونمو تو سکوت خوردمو بلند شدم دوتا دختر دیگه هم بودن که اونا هم جز مستخدم بودن و دخترای مودب و خوبی به نظر میرسیدن منم خلاصه سعی کردم آبرو داری کنمو زیاد سوتی ندم !! البته سعی کردم پاشدمو بعد از تشکر رفتم بیرون حوصلم سر رفته بود شدییییید این دیانام نیست که یکم دلقک بازی در بیاره بخندیم نه که خودم دلقک نیستم واس همون یکم خودمو تو خونه سرگرم کردم که یهو دیدم صدای باز شدن در بیرون اومد فک کردم دیاناعه با ذوق دوویدم جلوی در ورودی در اروم باز شد و دیاناعم اومد داخل اومدم بپرم ب*غ*لش که یهو دستشو به علامت سکوت گذاشت جلوی صورتش وا بازیش گرفته ؟دستمو کشید و بردم کنار مبلا و تند و هول گفت
- نیکا مامان ارسلان بیرونه خیلی زود تر رسیده از اول مسیرم کشتتمون میخواد ببینتت تیپت که عالیه خیلی جیگر شدی فقط ارسلان گفت جلو مامانش باید خییییلی طبیعی باشی خوب خیلی تیزه ! حواست هست ؟؟
تند تند عین رادیوی شکسته ور میزد و من همینجوری خشکم زده بود یا خود خدا چه زود اومد ینی میتونم وجدانم باز اومد وسطو گفت اره که میتونی خره یکم تلاش کن نشونشون بده دیییگهه سرمو گیج تکون دادم که لبخند زد و همینجور که ظاهرمو درست میکرد گفت
#فرار
- ممنونم واقعا لطف دارید
اب دهنمو قورت دادمو دنبال راه فرار بودم که خودش گفت
- قربونت برم عزیزم بیا بهت صبحانه بدم مادر بیا
از لفظ مادر خوشم اومد و نشستم سر میز یاد مامانم افتاده بودم دلم براش تنگ شده بود دستمو زدم زیر چونمو زل زدم بهش تند تند چیزا رو اماده میکرد میزو برام چید و اصلا نزاشت کمکش کنم والاه میگفت اقا سفارش کرده منم میهواستم بترکم از خنده همین اقا دشت منو میکشت دیشب حالا بیاد سفارشم کنه ؟؟ ای ارسلان جونور صبحونمو تو سکوت خوردمو بلند شدم دوتا دختر دیگه هم بودن که اونا هم جز مستخدم بودن و دخترای مودب و خوبی به نظر میرسیدن منم خلاصه سعی کردم آبرو داری کنمو زیاد سوتی ندم !! البته سعی کردم پاشدمو بعد از تشکر رفتم بیرون حوصلم سر رفته بود شدییییید این دیانام نیست که یکم دلقک بازی در بیاره بخندیم نه که خودم دلقک نیستم واس همون یکم خودمو تو خونه سرگرم کردم که یهو دیدم صدای باز شدن در بیرون اومد فک کردم دیاناعه با ذوق دوویدم جلوی در ورودی در اروم باز شد و دیاناعم اومد داخل اومدم بپرم ب*غ*لش که یهو دستشو به علامت سکوت گذاشت جلوی صورتش وا بازیش گرفته ؟دستمو کشید و بردم کنار مبلا و تند و هول گفت
- نیکا مامان ارسلان بیرونه خیلی زود تر رسیده از اول مسیرم کشتتمون میخواد ببینتت تیپت که عالیه خیلی جیگر شدی فقط ارسلان گفت جلو مامانش باید خییییلی طبیعی باشی خوب خیلی تیزه ! حواست هست ؟؟
تند تند عین رادیوی شکسته ور میزد و من همینجوری خشکم زده بود یا خود خدا چه زود اومد ینی میتونم وجدانم باز اومد وسطو گفت اره که میتونی خره یکم تلاش کن نشونشون بده دیییگهه سرمو گیج تکون دادم که لبخند زد و همینجور که ظاهرمو درست میکرد گفت
۳.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.