گناهکـار 𝐩𝐚𝐫𝐭:𝟓𝟖
ارسلان، خب پس بریم بالا
دیانا، اره بیان
نیکا، باهات اشتیم اقای امینی (داشتم لز ترسم اینو میگفتم
متین، رفتارش عجیب بود ولی چیزی نگفتم،
ارسلان، مث اینکه نیکا خانوم خرید کرده
دیانا، اوع اره
مهشاد، خوب هه که
محراب، اخیش راحت شدیم،
ارسلان، خب دیگه هر کی بره اتاق خودش،
دیانا، بای
ارسلان بای متین میای با محراب تو یه اتاقیم
متین، ممنون
مهشاد، بریم دیانا نیکا تو نمیای
نیکا، ها نه نه شما برین همه رفتن رفتم تو اتاق و به در تکیه دادم از زخم جای سوخته سیگار داشت خون میاومد و میسوخت، قفسه سینم جوری شده بود که نفسم بالا نمیاومد، متین،، وایستادم تا همه برن اتاقاشون، رو تخت دراز کشیدم
نیکا، اومدم رو تخت نشستم اروم مانتو مو کنار زدم هوففف، درد زانو مو چیکار کنم، درد کمر چی با پاهاشون جوری میزدن که انگار، ولش خودم باید با شایان صحبت کنم،
متین،، بلند شدم رفتم جای در اتاق نیکا،، بدون در زدن اومدم تو در پشتم بستم
نیکا،، سری مانتو و کشیدم به خودم، اه، اع، نمیگی ادم بترسه،
متین،، رفتم جلوش نشستم چیشده،
نیکا، ها
چیشده هههه،
نیک، نمیفهمم چی میگی
متین،، مانتو شو از رو شونش کنار دادم این چیشده
نیکا،.. ا. 😳😳😳😳😳😳😳😳ا. ینی
متین، ارههه اینه خونش ریخته بود رو دستم درسته کمه ولیلی دلیلش چیه،
نیکا، بغض کردم،
متین. بغض نکن جواب بده
نیکا، فقط
متین، فقط چی،
نیکا، چندتا پسر دنبالم کردن همین
متین،، اها، بعد اون دو نفر حرومزاده کی بودن
نیکا، ن. نشناختم،
متین،، با چی بهت زدن،
نیکا،، با لگد،
متین، ج،ای سوختی چی
نیکا،، سیگارهه
متین،، مگه
نیکا، همش بخاطر توعه اگه اون حرفو نمیزدی من نمی رفتم بیرون که اینجوری بشه اگه یکم مهربونی به خرج میدادی این نمیشد
متین،، عصبانی بودم
نیکا، باشه، قبول
متین،، اروم بغلش کردم،
نیکا، ت. و که به فکرم نبودی
متین،، گفتم که خواستم فقط یه جواب بهت داده باشم گفتم،
نیکا،، میخوام بخوابم میشه بری رفتم رو تخت تکیه داده میشود به بالشت،
متین،، یه دقیقه بمون،
نیکا،، کجا،
متین،، تو این کمد یه پماد نیست،
نیکا،، پماد،
متین، سوختگی
اها تو کشویه اول
متین،، وایسا یکم بزنم اثر میکنه،
نیکا، با دستاش اروم به زخمم میمالید، بهش نگاه میکردم، چرا باز واسه این همه منو زدن ببخشیدمش،
متین،، بعد از زدن یکم فوت کردم
نیک ا، با فوت کردنش یه لرزشی به تنم افتاد،
دیانا، بلند شدم برم از آشپخونه اب بخورم که دیدم برق اتاق نیکا روشنه، وایسا برم اب بخورم بعد میریم ببینم چرا بیدار هه
متین،بلند شدم،وگفتم، ارسلان باید همه چیزو بدونه
نیکا،نههه، اگه بفهمه شر میشه متین نه خواهش میکنم
متین،باید بدونه، میفهمی
نیکا،بهت میگم نگو تو میگی باید بدونه میفهمی چی میشه، ارهه،
متین،نمتونم
نیکا،از دستش گرفتم، نه نرو
متین،منو کشیدم سمت خودش،
نیکا،میفهمی چی میگم خواهش میکنم ازت،
متین،شرمنده،،برگشتم برم
دیانا،رفتم جای در یه در یه ذره باز بود اروم از جایی که دید داشت دیدم،اه متین،اونجا چیکار میکنه،
نیکا،متیییننننننننن، وای چجوری بهفهمونمت،
متین،ولم کن، این دفعه جدی میخواستم برم که
نیکا،هیچ راهی به فکرم نرسید، از یقش گرفتم و چشامو بستم و لبمو محکم فشار دادم رو لبش، که با شدت کشیدن من خم شد روم
متین،داشتم می افتادم رو نیکا که از لبه میز گرفتم نیکا قشنگ اویزون شده بود
نیکا، تنها راهی بود که جلو رفتنشو میگرفت،
دیانا،دستمو دادم جلو دهنم،ولش کن بزا برم شاید منو دیدن،😊😊😊اروم رفتم تو اتاق کنار مهشاد دراز کشیدم،
نیکا، لبمو برداشتم و مستقیم رو تخت نشستم،
متین. 🤨🤨🤨این کارو واسه چی کردی، که نرم
نیکا، خ.. ب. اگه باز بخوای بری میکنم،
متین، اره ارواح شکمت،
نیکا، هه،
متین، به سمت در رفتم
نیکا، بلند شدم فرار کردم و پشت در وایستادم،
متین، نیکا بیا اینور
نیکا، میکنما
متین، ساکتم
نیکا، ارعع،
متین، دیدم داره میاد جلو، م. میگم برو اونور
نیکا، فکر کنم تنها راه ساکت کردنته
متین، نه، رفتم جلو چسوبندمش به دیوار،
نیکا، نمیگی،
متین، به یه شرط،
نیک، چ. چی
.....
دیانا، اره بیان
نیکا، باهات اشتیم اقای امینی (داشتم لز ترسم اینو میگفتم
متین، رفتارش عجیب بود ولی چیزی نگفتم،
ارسلان، مث اینکه نیکا خانوم خرید کرده
دیانا، اوع اره
مهشاد، خوب هه که
محراب، اخیش راحت شدیم،
ارسلان، خب دیگه هر کی بره اتاق خودش،
دیانا، بای
ارسلان بای متین میای با محراب تو یه اتاقیم
متین، ممنون
مهشاد، بریم دیانا نیکا تو نمیای
نیکا، ها نه نه شما برین همه رفتن رفتم تو اتاق و به در تکیه دادم از زخم جای سوخته سیگار داشت خون میاومد و میسوخت، قفسه سینم جوری شده بود که نفسم بالا نمیاومد، متین،، وایستادم تا همه برن اتاقاشون، رو تخت دراز کشیدم
نیکا، اومدم رو تخت نشستم اروم مانتو مو کنار زدم هوففف، درد زانو مو چیکار کنم، درد کمر چی با پاهاشون جوری میزدن که انگار، ولش خودم باید با شایان صحبت کنم،
متین،، بلند شدم رفتم جای در اتاق نیکا،، بدون در زدن اومدم تو در پشتم بستم
نیکا،، سری مانتو و کشیدم به خودم، اه، اع، نمیگی ادم بترسه،
متین،، رفتم جلوش نشستم چیشده،
نیکا، ها
چیشده هههه،
نیک، نمیفهمم چی میگی
متین،، مانتو شو از رو شونش کنار دادم این چیشده
نیکا،.. ا. 😳😳😳😳😳😳😳😳ا. ینی
متین، ارههه اینه خونش ریخته بود رو دستم درسته کمه ولیلی دلیلش چیه،
نیکا، بغض کردم،
متین. بغض نکن جواب بده
نیکا، فقط
متین، فقط چی،
نیکا، چندتا پسر دنبالم کردن همین
متین،، اها، بعد اون دو نفر حرومزاده کی بودن
نیکا، ن. نشناختم،
متین،، با چی بهت زدن،
نیکا،، با لگد،
متین، ج،ای سوختی چی
نیکا،، سیگارهه
متین،، مگه
نیکا، همش بخاطر توعه اگه اون حرفو نمیزدی من نمی رفتم بیرون که اینجوری بشه اگه یکم مهربونی به خرج میدادی این نمیشد
متین،، عصبانی بودم
نیکا، باشه، قبول
متین،، اروم بغلش کردم،
نیکا، ت. و که به فکرم نبودی
متین،، گفتم که خواستم فقط یه جواب بهت داده باشم گفتم،
نیکا،، میخوام بخوابم میشه بری رفتم رو تخت تکیه داده میشود به بالشت،
متین،، یه دقیقه بمون،
نیکا،، کجا،
متین،، تو این کمد یه پماد نیست،
نیکا،، پماد،
متین، سوختگی
اها تو کشویه اول
متین،، وایسا یکم بزنم اثر میکنه،
نیکا، با دستاش اروم به زخمم میمالید، بهش نگاه میکردم، چرا باز واسه این همه منو زدن ببخشیدمش،
متین،، بعد از زدن یکم فوت کردم
نیک ا، با فوت کردنش یه لرزشی به تنم افتاد،
دیانا، بلند شدم برم از آشپخونه اب بخورم که دیدم برق اتاق نیکا روشنه، وایسا برم اب بخورم بعد میریم ببینم چرا بیدار هه
متین،بلند شدم،وگفتم، ارسلان باید همه چیزو بدونه
نیکا،نههه، اگه بفهمه شر میشه متین نه خواهش میکنم
متین،باید بدونه، میفهمی
نیکا،بهت میگم نگو تو میگی باید بدونه میفهمی چی میشه، ارهه،
متین،نمتونم
نیکا،از دستش گرفتم، نه نرو
متین،منو کشیدم سمت خودش،
نیکا،میفهمی چی میگم خواهش میکنم ازت،
متین،شرمنده،،برگشتم برم
دیانا،رفتم جای در یه در یه ذره باز بود اروم از جایی که دید داشت دیدم،اه متین،اونجا چیکار میکنه،
نیکا،متیییننننننننن، وای چجوری بهفهمونمت،
متین،ولم کن، این دفعه جدی میخواستم برم که
نیکا،هیچ راهی به فکرم نرسید، از یقش گرفتم و چشامو بستم و لبمو محکم فشار دادم رو لبش، که با شدت کشیدن من خم شد روم
متین،داشتم می افتادم رو نیکا که از لبه میز گرفتم نیکا قشنگ اویزون شده بود
نیکا، تنها راهی بود که جلو رفتنشو میگرفت،
دیانا،دستمو دادم جلو دهنم،ولش کن بزا برم شاید منو دیدن،😊😊😊اروم رفتم تو اتاق کنار مهشاد دراز کشیدم،
نیکا، لبمو برداشتم و مستقیم رو تخت نشستم،
متین. 🤨🤨🤨این کارو واسه چی کردی، که نرم
نیکا، خ.. ب. اگه باز بخوای بری میکنم،
متین، اره ارواح شکمت،
نیکا، هه،
متین، به سمت در رفتم
نیکا، بلند شدم فرار کردم و پشت در وایستادم،
متین، نیکا بیا اینور
نیکا، میکنما
متین، ساکتم
نیکا، ارعع،
متین، دیدم داره میاد جلو، م. میگم برو اونور
نیکا، فکر کنم تنها راه ساکت کردنته
متین، نه، رفتم جلو چسوبندمش به دیوار،
نیکا، نمیگی،
متین، به یه شرط،
نیک، چ. چی
.....
۹۰.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.