عشق در خطر است پارت ۳۸
میا: هوف ته هیون جت آماده شد الان لیا میاد داد بی داد میکنه اعصاب نداره
جون وو: سلام بچه ها جت شخصی آماده شده چمدون هاتونم از قبل گذاشتم فقط بیاین حرکت کنیم لیا کجاست؟
هانا: داره میاد پایین داشت همه ی اتاق هارو قفل میکرد کلیدشم میاره با خودش آهان اومد
لیا: های بریم بچه ها کلی کاره عقب مونده داریم توی شرکت کای گفت باید زودتر برسیم توی شرکت هرکی هر گوهی دلش میخواد میخوره بریم آجوما داری کجا میری؟
آجوما: دخترم شماها نیستین منم باید برم دیگه
لیا: آجوما تو با دو تا دخترا هات جای خواب دارین؟
آجوما: راستش نه نداریم باید یه هفته توی پارک بخوابیم (خجالت)
لیا: آجوما نیاز نیست برین خب درسته ما نیستم ولی تو با دخترا هات هر چقدر دوست دارین بمونین خب هر ماه براتون پول میفرستم ولی فقط توی اتاق مهمون بمونین سمت اتاق های ما نمیرین البته قفل اوکیه ما دیگه میریم بای
آجوما: خدا خیرت بده مرسی خدا به همراتون
(۷ساعت بعد شب ساعت ۱۰ شب عمارت لیا)
میسو: وای چقدر سرده ولی سئول سردتر بود یعنی منظورم کره جنوبی بود خیلی خستم
لیا: اوکیه میسو بریم توی خونه ببیند اینجا ایش ولش کن بریم
آجوما: سلام ارباب خوش اومدین ( سرد)
لیا: سلام مرسی اتاق هارو آماده کردین؟(سرد و جدی)
آجوما: بله آنا آماده کرد
جنی: آنا اون دیگه کیه ها بدون اجازه ما هر خری که دوست داری رو میاری اینجا( عربده)
آجوما: ببخشید راستش دخترم هستش
ته هیون: خب به عنم که دخترته جواب بده چرا اینجاست (سرد. و جدی و عصبانی)
لیا: بسه کجاست ببینمش؟(جدی و سرد و پوزخند)
آنا: سلام ایش (گایز دخترش هرزست و اینکه لیا با این آجوما سرد میخورد میکنه چون همونم مثل دخترش هرزه ست)
جون وو: بدبخته هرزه (پوزخند)
آنا: هرزه خودتی آشغال (داد)
لیا: چی گفتی خب تو یه هرزهی میدونی چرا چون مامانتم مثل خودت هرزه ست تو به چه جرعتی سر اربابت داد میزنی نگاه لباستو یه آدم با یه نگاه میتونه بفهمه تو یه هرزهی زیر بخوابی بدبخت من با یه اشاره میکنم کل خانواده تو زیر خاک کنم بادیگارد ( عربده)
بادیگارد: بله ارباب بزرگ
لیا: این هرزه رو ببر توی اتاق ۳ همین الان هوی هرزه بزرگ قوانین به دختره هرزهت نگفتی آشغال (جدی و سرد)
آجوما: ارباب بزرگ ببخشید بهش میگم تورخدا ارباب به پاتون میفتم چرا بهش گفتم ولی جدی نگرفت (ترس و استرس)
لیا: هه جدی نگرفت اینم مجازتش که جدی نگرفت هوی بادیگارد اول شما بزنینش بعد خودم میام
بادیگارد: چشم
جون وو: سلام بچه ها جت شخصی آماده شده چمدون هاتونم از قبل گذاشتم فقط بیاین حرکت کنیم لیا کجاست؟
هانا: داره میاد پایین داشت همه ی اتاق هارو قفل میکرد کلیدشم میاره با خودش آهان اومد
لیا: های بریم بچه ها کلی کاره عقب مونده داریم توی شرکت کای گفت باید زودتر برسیم توی شرکت هرکی هر گوهی دلش میخواد میخوره بریم آجوما داری کجا میری؟
آجوما: دخترم شماها نیستین منم باید برم دیگه
لیا: آجوما تو با دو تا دخترا هات جای خواب دارین؟
آجوما: راستش نه نداریم باید یه هفته توی پارک بخوابیم (خجالت)
لیا: آجوما نیاز نیست برین خب درسته ما نیستم ولی تو با دخترا هات هر چقدر دوست دارین بمونین خب هر ماه براتون پول میفرستم ولی فقط توی اتاق مهمون بمونین سمت اتاق های ما نمیرین البته قفل اوکیه ما دیگه میریم بای
آجوما: خدا خیرت بده مرسی خدا به همراتون
(۷ساعت بعد شب ساعت ۱۰ شب عمارت لیا)
میسو: وای چقدر سرده ولی سئول سردتر بود یعنی منظورم کره جنوبی بود خیلی خستم
لیا: اوکیه میسو بریم توی خونه ببیند اینجا ایش ولش کن بریم
آجوما: سلام ارباب خوش اومدین ( سرد)
لیا: سلام مرسی اتاق هارو آماده کردین؟(سرد و جدی)
آجوما: بله آنا آماده کرد
جنی: آنا اون دیگه کیه ها بدون اجازه ما هر خری که دوست داری رو میاری اینجا( عربده)
آجوما: ببخشید راستش دخترم هستش
ته هیون: خب به عنم که دخترته جواب بده چرا اینجاست (سرد. و جدی و عصبانی)
لیا: بسه کجاست ببینمش؟(جدی و سرد و پوزخند)
آنا: سلام ایش (گایز دخترش هرزست و اینکه لیا با این آجوما سرد میخورد میکنه چون همونم مثل دخترش هرزه ست)
جون وو: بدبخته هرزه (پوزخند)
آنا: هرزه خودتی آشغال (داد)
لیا: چی گفتی خب تو یه هرزهی میدونی چرا چون مامانتم مثل خودت هرزه ست تو به چه جرعتی سر اربابت داد میزنی نگاه لباستو یه آدم با یه نگاه میتونه بفهمه تو یه هرزهی زیر بخوابی بدبخت من با یه اشاره میکنم کل خانواده تو زیر خاک کنم بادیگارد ( عربده)
بادیگارد: بله ارباب بزرگ
لیا: این هرزه رو ببر توی اتاق ۳ همین الان هوی هرزه بزرگ قوانین به دختره هرزهت نگفتی آشغال (جدی و سرد)
آجوما: ارباب بزرگ ببخشید بهش میگم تورخدا ارباب به پاتون میفتم چرا بهش گفتم ولی جدی نگرفت (ترس و استرس)
لیا: هه جدی نگرفت اینم مجازتش که جدی نگرفت هوی بادیگارد اول شما بزنینش بعد خودم میام
بادیگارد: چشم
۳.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.