فیک مدرسه ی من

فیک مدرسه ی من
پارت ۸


ویو یونگی
یونگی:میتونم برم دنبالش بگردم
معلم:آره برو
یونگی:ممنون
رفتم توی کلاس لیا تا لیا هم بیارم بریم دنبال ات
رفتم در کلاسشون رو زدم
معلم لیا:بله کاری دارید
یونگی:با لیا کار داشتم
معلم لیا:یه لحظه....
معلم رفتم و لیا ذو صدا زد
لیا:بفرم...عه تویی چیشده
یونگی:وقتی اومدیم مدرسه داشتیم میرفتیم کلاس که ات رو گم کردن باید بریم پیداش کنیم
لیا:گم کرده مگه تو چکاره ای که گذاشتی گم بشه هاااااا(عصبی)
یونگی: الان وقت این حرف ها نیست
باید بریم پیداش کنيم
برو از معلمت اجازه بگیر و بیا
لیا:هوووووف.....باشه وایسا تا برم برگردم بریم
ول اینو یادم هست ات روپیدا کردیم کارت دارم
یونگی :باشه بابا.....(چشم غوره)
لیا رفت اجازه گرفت و باهم رفتیم تا ات رو پیدا کنیم


ات ویو الان تقریبا یک ساعته گم شدم دیکه داره گریم میگیره
چرا زنگ تفریح نمیخوره
نشستم یه گوشه اشک گونم رو خیس کرد دیگه داشتم گریه میکردم
پس چرا یونگی نمیاد دنبالم یعنی متوجه نشده من گم شدم


ویو یونگی از هم جدا شدیم تا بهتر پیداش کنیم داشتم میگشتم که یهو صدای یه چیزی اومد صداش واضح نبود رفتم جلو
صدا واضح شد اون صدای ......‌