ارسالی
#_ارسالی
سلام اسمم رو نمیگم ۱۲سالمه این اتفاق مال ۲هفته پیشه ما تو شهر زندگی میکنیم ولی خونه پدربزرگم توی روستاست. ما توی یه باغ داریم که خونه ی عموم پیش باغه. یه شب خونهی عموم بودیم خانواده هامون رفتن مراسم .
ما توی خونه تنها بودیم. منو زهرا و طاها( دختر عموم و پسر عموم)خلاصه مانشسته بودیم زهرا گفت میرم دستشویی ماهم گفتیم باشه برو .
بعد از چند دقیقه صدای جیغ بلندی شنیدیم
مطمئن بودیم مال زهراست چون خونهی دیگه ای اونجا نبود.
رفتیم پیش زهرا
_ابجی چی شده
حالت خوبه؟باترس ولرز دستش روبهروی دستشوی قرار میداد
_وقتی امدم دستشویی یه چیز سفید داشت نگاهم میکرد
ما باورش کردیم چون خونه ی عموم جن زیاد داره
چند لحظه از اون اتفاق گذشت که برقا خاموش و روشن شدن این اتفاق ۳ تکرار شد تا اینکه صدای ماشین اومد
خانواده هامون رسیدن وقتی داستانو براشون تعریف کردیم اول خندیدن ولی بعد یه نوشه روی دیوار بود
من ولتون نمیکنم 🖤
سلام اسمم رو نمیگم ۱۲سالمه این اتفاق مال ۲هفته پیشه ما تو شهر زندگی میکنیم ولی خونه پدربزرگم توی روستاست. ما توی یه باغ داریم که خونه ی عموم پیش باغه. یه شب خونهی عموم بودیم خانواده هامون رفتن مراسم .
ما توی خونه تنها بودیم. منو زهرا و طاها( دختر عموم و پسر عموم)خلاصه مانشسته بودیم زهرا گفت میرم دستشویی ماهم گفتیم باشه برو .
بعد از چند دقیقه صدای جیغ بلندی شنیدیم
مطمئن بودیم مال زهراست چون خونهی دیگه ای اونجا نبود.
رفتیم پیش زهرا
_ابجی چی شده
حالت خوبه؟باترس ولرز دستش روبهروی دستشوی قرار میداد
_وقتی امدم دستشویی یه چیز سفید داشت نگاهم میکرد
ما باورش کردیم چون خونه ی عموم جن زیاد داره
چند لحظه از اون اتفاق گذشت که برقا خاموش و روشن شدن این اتفاق ۳ تکرار شد تا اینکه صدای ماشین اومد
خانواده هامون رسیدن وقتی داستانو براشون تعریف کردیم اول خندیدن ولی بعد یه نوشه روی دیوار بود
من ولتون نمیکنم 🖤
۲.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.