فیک: 𝔅𝔩𝔞𝔠𝔨 𝔤𝔞𝔪𝔢
فیک: 𝔅𝔩𝔞𝔠𝔨 𝔤𝔞𝔪𝔢
پارت2
اولش با روشن بودن چراغ اتاق تعجب کرد
اما با دیدن صحنه روبه روش احساس کرد که دیگه نفس نمیکشه.... تن بی جون مادرش رادرست وسط اتاق برادرش پیدا کرد خون کف اتاق ریخته شده بود
لباس مشکی مادرش آغشته به خون شده بود
قفسه سینه مادرش درست جایی که قلبش در اون زندگی میکر،قلبی که برای همسرش و دو فرزندانش
میتپیت بی رحمانه شکافته شده بود گلویی که شب برای اونو برادرش لالایی میخوند
تا در خواب رویاهای شیرینی ببینند بریده شده بود کمی جلو اومد کنار جنازه مادرش روی زانوهاش نشست خم شدو پیشانی خونی مادرش را بوسید و تن بیجانش را به بغل گرفت
اما وقتی بلند شد متوجه نامه ایی که درست کنار جنازه مادرش را دید روی آن نامه یک شاخه گل رز بود...تعجب کرد چرا باید کنار جنازه مادرش یک نامه با گل رز باشه خم شد و نامه را همراه گل رز برداشت کمرش را صاف کرد همانطور که اشک هایش را با استین بلند پیراهن مشکی اش پاک میکرد گل رز را برداشت و با باز کردن نامه....نگاه متعجب و ناراحتش به رنگ ترس استرس گرفت
دوباره اون نامه لعنت شده را خوند:
«بلاخره از دستشون راحت شدیم»
یعنی چی یعنی ممکن بود به غیراز برادر و مادرش پدرش هم کشته شده باشه؟... نه امکان نداشت یعنی نباید امکان داشته باشه
چرا اون چرا جندوک باید تو این سن کم این همه درد و رنج بکشه اول برادرش و حالا مادرش
اگر پدرش هم کشته شده باشه باید چی کار میکرد؟ چرا اون قاتل جنی رو نمیکشت؟
چرا اون باید خانواده شادش رو از دست میداد؟ مگه اون چه گناهی کرده بود؟ ذهنش پر از سوال هایی بود که برای هیچ کدوم جوابی نداشت
از اون همه سوال دست کشید و پا تند کرد تا به اتاق پدر و مادرش بره کاش همه اینا یه کابوس باشه مرگ برادر و مادرش افسردگی خودش و پدری که معلوم نبود زندس یا نه
با خودش در حالی که به سمت اتاق پدر و مادرش میرفت گفت حالا دقیقا جلوی در باز اتاق مامان و باباش وایساده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت2رابخونیداگرخوشتون نیومد دیگه ادامه نمیدم
چون انگار شما خوشتون نیومد🙂🖤🦋فقط لطفا تو کامنت ها نظرتون را بگید ممنون🖤🦋
پارت2
اولش با روشن بودن چراغ اتاق تعجب کرد
اما با دیدن صحنه روبه روش احساس کرد که دیگه نفس نمیکشه.... تن بی جون مادرش رادرست وسط اتاق برادرش پیدا کرد خون کف اتاق ریخته شده بود
لباس مشکی مادرش آغشته به خون شده بود
قفسه سینه مادرش درست جایی که قلبش در اون زندگی میکر،قلبی که برای همسرش و دو فرزندانش
میتپیت بی رحمانه شکافته شده بود گلویی که شب برای اونو برادرش لالایی میخوند
تا در خواب رویاهای شیرینی ببینند بریده شده بود کمی جلو اومد کنار جنازه مادرش روی زانوهاش نشست خم شدو پیشانی خونی مادرش را بوسید و تن بیجانش را به بغل گرفت
اما وقتی بلند شد متوجه نامه ایی که درست کنار جنازه مادرش را دید روی آن نامه یک شاخه گل رز بود...تعجب کرد چرا باید کنار جنازه مادرش یک نامه با گل رز باشه خم شد و نامه را همراه گل رز برداشت کمرش را صاف کرد همانطور که اشک هایش را با استین بلند پیراهن مشکی اش پاک میکرد گل رز را برداشت و با باز کردن نامه....نگاه متعجب و ناراحتش به رنگ ترس استرس گرفت
دوباره اون نامه لعنت شده را خوند:
«بلاخره از دستشون راحت شدیم»
یعنی چی یعنی ممکن بود به غیراز برادر و مادرش پدرش هم کشته شده باشه؟... نه امکان نداشت یعنی نباید امکان داشته باشه
چرا اون چرا جندوک باید تو این سن کم این همه درد و رنج بکشه اول برادرش و حالا مادرش
اگر پدرش هم کشته شده باشه باید چی کار میکرد؟ چرا اون قاتل جنی رو نمیکشت؟
چرا اون باید خانواده شادش رو از دست میداد؟ مگه اون چه گناهی کرده بود؟ ذهنش پر از سوال هایی بود که برای هیچ کدوم جوابی نداشت
از اون همه سوال دست کشید و پا تند کرد تا به اتاق پدر و مادرش بره کاش همه اینا یه کابوس باشه مرگ برادر و مادرش افسردگی خودش و پدری که معلوم نبود زندس یا نه
با خودش در حالی که به سمت اتاق پدر و مادرش میرفت گفت حالا دقیقا جلوی در باز اتاق مامان و باباش وایساده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت2رابخونیداگرخوشتون نیومد دیگه ادامه نمیدم
چون انگار شما خوشتون نیومد🙂🖤🦋فقط لطفا تو کامنت ها نظرتون را بگید ممنون🖤🦋
۳.۲k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.