پارت پانزدهم
پارت پانزدهم
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
دنبال جونگ کوک رفتم ب اتاق کارش درو بستم برگشتم و منتظر چشم جونگ کوک دوختم..ولی با چیزی که گفت نزدیک بود اشکم دربیاد
_ینی چی؟این مسخره بازیا چیه؟
جونگ کوک: خب مسابقس چیکار کنم؟
_واااییی خداا..آبروم رفت..حالا فک میکنن علاوه بر اینکه خلم..وحشیم هستم..یدفعه بیاین از دستشویی رفتنمون هم فیلم بگیرین دیگه
جونگ کوک: اوه..چرا ب فکر خودم نرسید؟ایده خوبیع
از این همه خود خواهی و پرروییش بغضم گرفت و با بغض گفتم
_خیلی پررویی
داشتم برمیگشتم برم که جونگ کوک یهو دستمو گرفت و کشید سمت خودش منم تعادلمو از دست دادم و با مخ افتادم زمین(ها چیه؟ فک کردی میگم افتادم بغلش و بعدش..... ن جانم...خجالت نمیکشی؟ نشستی چیو نگاه میکنی؟ من سن تو بودم مشما پام میکردم و رو فرشا لیز میخوردم..واقعن که...عجب دوره زمونه ایی شده..عاقا اون تسبیح من کو؟)
_عاییییی..خدا بگم چیکارت کنه..زدی ماتحتمو داغوون کردی...اخخ برجستگی مرجستگی پرررررر
جونگ کوک داشت از شدت خنده زمینو گاز میزد
جونگ کوک: وای دختر تو چقد دست و پا چلفتی هستی
با عصبانیت نگاش کردمو گفتم
_عین وحشیای امازونی دستمو میکشی..چه انتظاری داری؟
جونگ کوک با چشم به سینش اشاره کرد و گفت
جونگ کوک: انتظار داشتم دقیقا بیفتی اینجا نه عین سوسک پخش شی رو زمین
_سوسک خودتی
بعد رومو برگردوندم و تند از اونجا اومدم بیرون
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شب شده بود و همه دور اتیشی که جونگ کوک درست کرده بود جمع شده بودیم و میخواستیم امشب رو ماهی کبابی بخوریم. جونگ کوک اومد نشست بغل آتیش و درست رو ب روی من،سوفیا رفت روی پاش نشست و مگی از اونور بهش لم داده بود. منم بین سانا و راهور نشسته بودم بودم داشتم با تعجب ب مگی نگاه میکردم و ب خودم میگفتم
_واااوو مگی چقد جدیدا لباس باز میپوشه تاحالا اینجوری ندیده بودمش
همینطوری تو فکر بودم ک با دستی که ب شونم خورد برگشتم سمت راهور
راهور: ب کجا خیره شدی خانم خوشگله؟
_ب افق...تو هم میای؟
راهور:ن ممنون اینجا راحت ترم
راهور: میشه یه سوال بپرسم
_آره.. فقد یکی باشه
راهور: چرا ب این مسابقه اومدی؟
_تو چرا اومدی؟ منم بخاطر همونه
راهور: آخه اخلاقت اینجوری نشون نمیده که راضی باشه همیشه با کوک لج میکنی
_کلا مدل اخلاقم اینجوریه با هیچکس جوورنیستم ولی حرف زور تو سرم نمیره
راهور خندید و گفت
راهور: شخصیت جالبی داری
_من؟..ن بابا
راهور اومد چیزی بگه که صدای جونگ کوک اومد
جونگ کوک: هعی شما دو تا چی پچ پچ میکنید باهم؟
_ب جان تو نباشه ب مرگ تو هیچی
جونگ کوک: هوففففف تو امروز قصد جونمو کردیاا
_من شکر خوردم
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
دنبال جونگ کوک رفتم ب اتاق کارش درو بستم برگشتم و منتظر چشم جونگ کوک دوختم..ولی با چیزی که گفت نزدیک بود اشکم دربیاد
_ینی چی؟این مسخره بازیا چیه؟
جونگ کوک: خب مسابقس چیکار کنم؟
_واااییی خداا..آبروم رفت..حالا فک میکنن علاوه بر اینکه خلم..وحشیم هستم..یدفعه بیاین از دستشویی رفتنمون هم فیلم بگیرین دیگه
جونگ کوک: اوه..چرا ب فکر خودم نرسید؟ایده خوبیع
از این همه خود خواهی و پرروییش بغضم گرفت و با بغض گفتم
_خیلی پررویی
داشتم برمیگشتم برم که جونگ کوک یهو دستمو گرفت و کشید سمت خودش منم تعادلمو از دست دادم و با مخ افتادم زمین(ها چیه؟ فک کردی میگم افتادم بغلش و بعدش..... ن جانم...خجالت نمیکشی؟ نشستی چیو نگاه میکنی؟ من سن تو بودم مشما پام میکردم و رو فرشا لیز میخوردم..واقعن که...عجب دوره زمونه ایی شده..عاقا اون تسبیح من کو؟)
_عاییییی..خدا بگم چیکارت کنه..زدی ماتحتمو داغوون کردی...اخخ برجستگی مرجستگی پرررررر
جونگ کوک داشت از شدت خنده زمینو گاز میزد
جونگ کوک: وای دختر تو چقد دست و پا چلفتی هستی
با عصبانیت نگاش کردمو گفتم
_عین وحشیای امازونی دستمو میکشی..چه انتظاری داری؟
جونگ کوک با چشم به سینش اشاره کرد و گفت
جونگ کوک: انتظار داشتم دقیقا بیفتی اینجا نه عین سوسک پخش شی رو زمین
_سوسک خودتی
بعد رومو برگردوندم و تند از اونجا اومدم بیرون
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شب شده بود و همه دور اتیشی که جونگ کوک درست کرده بود جمع شده بودیم و میخواستیم امشب رو ماهی کبابی بخوریم. جونگ کوک اومد نشست بغل آتیش و درست رو ب روی من،سوفیا رفت روی پاش نشست و مگی از اونور بهش لم داده بود. منم بین سانا و راهور نشسته بودم بودم داشتم با تعجب ب مگی نگاه میکردم و ب خودم میگفتم
_واااوو مگی چقد جدیدا لباس باز میپوشه تاحالا اینجوری ندیده بودمش
همینطوری تو فکر بودم ک با دستی که ب شونم خورد برگشتم سمت راهور
راهور: ب کجا خیره شدی خانم خوشگله؟
_ب افق...تو هم میای؟
راهور:ن ممنون اینجا راحت ترم
راهور: میشه یه سوال بپرسم
_آره.. فقد یکی باشه
راهور: چرا ب این مسابقه اومدی؟
_تو چرا اومدی؟ منم بخاطر همونه
راهور: آخه اخلاقت اینجوری نشون نمیده که راضی باشه همیشه با کوک لج میکنی
_کلا مدل اخلاقم اینجوریه با هیچکس جوورنیستم ولی حرف زور تو سرم نمیره
راهور خندید و گفت
راهور: شخصیت جالبی داری
_من؟..ن بابا
راهور اومد چیزی بگه که صدای جونگ کوک اومد
جونگ کوک: هعی شما دو تا چی پچ پچ میکنید باهم؟
_ب جان تو نباشه ب مرگ تو هیچی
جونگ کوک: هوففففف تو امروز قصد جونمو کردیاا
_من شکر خوردم
۵.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.