شیطان یا فرشته...
بعد از پوشیدن لباسم، آرایش مختصری کردم و سوار ماشین شدم و سمت شرکت دارک رفتم.
من ۱۹ سالمه و توی رشته طراحی لباس درس خوندم و بعد از کلی تلاش بالاخره توی شرکت دارک که یکی از بزرگ ترین شرت های طراحی لباس بود استخدام شدم. امروز اولین روز کاریمه و باید مطمئن شم که کارم رو عالی و بدون نقص انجام میدم!
ماشین رو توی پارکینگ، پارک کردم و بعد از برداشتن کیفم و قفل کردن ماشین، سار سانسور شدم و بعد وارد شرکت شدم.
شرکت خیلی خیلی بزگ بود و من نمیدونستم که باید کارم رو از کجا و چطور شروع کنم، به خاطر همین سمت پذیرش رفتم و خودم رو معرفی کردم.
خانمی به سمتم اومد و بعد از تعظیم کوتاهی گفت...
- سلام خانم کیم یونا. من امروز باید همه جای شرکت رو بهتون معرفی کنم و بعد از اینکه توضیحات رو کامل دادم میتونید از فردا شروع به کار کنید!
متعجب گفتم...
+ فردا؟؟ اما من فکر میکردم که امروز باید شروع کنم!
- خیر، اشتباهه. لطفا دنبالم بیاین.
دنبال اون خانمه رفتم، سوار اسانسور شدیم و به طبقه یک رفتیم.
- اینجا بخش طراحی های اولییه هسته! اینجا طراحان ما روی کاغذ یا مانیتور های طراحی طرح اولیه رو میکشن.
وارد یه اتاق شدیم...
- اتاق شماره ۵ اتاق شما هسته. اینجا ۳ میز هسته، میز شما و همکارانتون خانم لی و آقای هان. که البته الان نمیدونم کجان. خب بهتره به طبقه دوم بریم!
سوار آسانسور شدیم و به طبقه دوم رفتیم.
- اینجا طبقه دوخت هسته. اینجا ما طرح های اولیه رو روی پارچه پیاده میکنیم و دوخت رو شروع میکنیم.
به یه راهرو دراز رسیدیم...
- اینجا کارگاه هسته، ۵۶ اتاق داریم که در هر اتاق برای ۳ نفر هسته. شماره کارگاه شما ۴۲ و میز ۳ هسته.
سرم رو به نشانه ی تایید نشون دادم.
- یک طبقه هم بالا داریم که طبقه مدیریت هسته که ربطی به کار شما نداره! اینها هم وسایلتون هستن! این کارت شناسایی شما هسته که قبل از ورود به شرکت باید دور گردنتون بندازید و این هم کارت ورود هسته قبل از اینکه وارد شرکت و اتاقت ن بشید باید این کار رو روی سنسور ها بکشید.
توی ذهنم گفتم عجب دم و دستگاهی دارن.
- شرکت روز های شنبه تا پنج شنبه باز هسته و ساعت کاری از ۶ صبح تا ۵ عصر هسته. خب میتونید از فردا شروع کنید.
تشکری کردم و سمت در خروجی رفتم که یک پسر هم سن و سال خودم دیدم که به طرفم اومد و لبخند زد....
- سلام. باید خانم کیم یونا باشید، درسته؟؟؟
+ ب...بله هستم. شما؟
خنده آرومی کرد و گفت...
+ جئون جونگ کوک رئیس شرکت هستم.
شکه شدم و بعد از تعظیم کوتاهی گفتم...
- متاسفم جناب جئون که نشناختمتون. اما شما چطور منو شناختید؟؟؟
+ از وقتی اینجا استخدام شدی منتظرم تا شروع به کار کنی، چطور میتونم نشناسمت؟
چشمک جذابی زد و از کنارم رد شد...
قلبم تند تند میزد.
چقدر جذاب بود...
پایان پارت اول...♡
من ۱۹ سالمه و توی رشته طراحی لباس درس خوندم و بعد از کلی تلاش بالاخره توی شرکت دارک که یکی از بزرگ ترین شرت های طراحی لباس بود استخدام شدم. امروز اولین روز کاریمه و باید مطمئن شم که کارم رو عالی و بدون نقص انجام میدم!
ماشین رو توی پارکینگ، پارک کردم و بعد از برداشتن کیفم و قفل کردن ماشین، سار سانسور شدم و بعد وارد شرکت شدم.
شرکت خیلی خیلی بزگ بود و من نمیدونستم که باید کارم رو از کجا و چطور شروع کنم، به خاطر همین سمت پذیرش رفتم و خودم رو معرفی کردم.
خانمی به سمتم اومد و بعد از تعظیم کوتاهی گفت...
- سلام خانم کیم یونا. من امروز باید همه جای شرکت رو بهتون معرفی کنم و بعد از اینکه توضیحات رو کامل دادم میتونید از فردا شروع به کار کنید!
متعجب گفتم...
+ فردا؟؟ اما من فکر میکردم که امروز باید شروع کنم!
- خیر، اشتباهه. لطفا دنبالم بیاین.
دنبال اون خانمه رفتم، سوار اسانسور شدیم و به طبقه یک رفتیم.
- اینجا بخش طراحی های اولییه هسته! اینجا طراحان ما روی کاغذ یا مانیتور های طراحی طرح اولیه رو میکشن.
وارد یه اتاق شدیم...
- اتاق شماره ۵ اتاق شما هسته. اینجا ۳ میز هسته، میز شما و همکارانتون خانم لی و آقای هان. که البته الان نمیدونم کجان. خب بهتره به طبقه دوم بریم!
سوار آسانسور شدیم و به طبقه دوم رفتیم.
- اینجا طبقه دوخت هسته. اینجا ما طرح های اولیه رو روی پارچه پیاده میکنیم و دوخت رو شروع میکنیم.
به یه راهرو دراز رسیدیم...
- اینجا کارگاه هسته، ۵۶ اتاق داریم که در هر اتاق برای ۳ نفر هسته. شماره کارگاه شما ۴۲ و میز ۳ هسته.
سرم رو به نشانه ی تایید نشون دادم.
- یک طبقه هم بالا داریم که طبقه مدیریت هسته که ربطی به کار شما نداره! اینها هم وسایلتون هستن! این کارت شناسایی شما هسته که قبل از ورود به شرکت باید دور گردنتون بندازید و این هم کارت ورود هسته قبل از اینکه وارد شرکت و اتاقت ن بشید باید این کار رو روی سنسور ها بکشید.
توی ذهنم گفتم عجب دم و دستگاهی دارن.
- شرکت روز های شنبه تا پنج شنبه باز هسته و ساعت کاری از ۶ صبح تا ۵ عصر هسته. خب میتونید از فردا شروع کنید.
تشکری کردم و سمت در خروجی رفتم که یک پسر هم سن و سال خودم دیدم که به طرفم اومد و لبخند زد....
- سلام. باید خانم کیم یونا باشید، درسته؟؟؟
+ ب...بله هستم. شما؟
خنده آرومی کرد و گفت...
+ جئون جونگ کوک رئیس شرکت هستم.
شکه شدم و بعد از تعظیم کوتاهی گفتم...
- متاسفم جناب جئون که نشناختمتون. اما شما چطور منو شناختید؟؟؟
+ از وقتی اینجا استخدام شدی منتظرم تا شروع به کار کنی، چطور میتونم نشناسمت؟
چشمک جذابی زد و از کنارم رد شد...
قلبم تند تند میزد.
چقدر جذاب بود...
پایان پارت اول...♡
۱۳.۰k
۱۴ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.