گردنبند خونین پارت ۱۱✨️✨️
وقتی به انجا رسیدند، فهمیدند که دیر کردنده اند و شاهزاده و پادشاه پرسیدند: این همه مدت کجا بودین؟
الکس: تو جنگل همیشگی
پادشاه: خب لونا چیزی هم یاد گرفتی؟
لونا: بله ، تونستم قدرتم رو هروقت بخوام فعال کنم و کمی میتون پرواز کنم، ولی سریع میفتم.
پادشاه: نگران نباش هموز برات زوده تو باید خیلی تمرین کنی!
بعد پادشاه و لونا از ان دوتا خداحافظی کردند و به سمت جنگل الف ها حرکت کردند.
لونا: بابا، الان داریم کجا میریم؟
پادشاه: به جنگل الف ها.
پس از چند دقیقه به انجا رسیدند. زمانی که وارد قصر شدند ، رییس قبیله، مایکل و پسرش جک تعظیم کردند و بعد لونا و پدرش.
پس از احوال پرسی ، پادشاه روبه مایکل گفت: مایکل، من میخوام پسرت جک، به دخترم لونا، اموزش های قدرت الف هارو بده، ایا قبول میکنی؟
مایکل : چرا که نه
بعد رو به پسرش کرد و گفت: جک، به مکان همیشگی برو و در اونجا هم کمی با مرنسس اشنا شو و هم اولین درس های او را، به او یاد بده.
جک: چشم پدر .
و بهد جک لونا را همراهی کرد تا با خودش به مکان مورد نظر برسند.
.
.
.
.
.
.
.
پایان این پارت.
الکس: تو جنگل همیشگی
پادشاه: خب لونا چیزی هم یاد گرفتی؟
لونا: بله ، تونستم قدرتم رو هروقت بخوام فعال کنم و کمی میتون پرواز کنم، ولی سریع میفتم.
پادشاه: نگران نباش هموز برات زوده تو باید خیلی تمرین کنی!
بعد پادشاه و لونا از ان دوتا خداحافظی کردند و به سمت جنگل الف ها حرکت کردند.
لونا: بابا، الان داریم کجا میریم؟
پادشاه: به جنگل الف ها.
پس از چند دقیقه به انجا رسیدند. زمانی که وارد قصر شدند ، رییس قبیله، مایکل و پسرش جک تعظیم کردند و بعد لونا و پدرش.
پس از احوال پرسی ، پادشاه روبه مایکل گفت: مایکل، من میخوام پسرت جک، به دخترم لونا، اموزش های قدرت الف هارو بده، ایا قبول میکنی؟
مایکل : چرا که نه
بعد رو به پسرش کرد و گفت: جک، به مکان همیشگی برو و در اونجا هم کمی با مرنسس اشنا شو و هم اولین درس های او را، به او یاد بده.
جک: چشم پدر .
و بهد جک لونا را همراهی کرد تا با خودش به مکان مورد نظر برسند.
.
.
.
.
.
.
.
پایان این پارت.
۱.۹k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.