painful love part 39
(صبح)
نور خورشید به چشم میتابید توی جام خواستم برگردم ولی نتونستم..به زور برگشتم و جیمین و مماس خودم دیدم..حولش دادم که از روی تخت افتاد پایین
_آه چیکار میکنی..واییی پشتم...بیبی چیزی شده؟
+یااا چرا پیش من....با یادآوری دیروز فهمیدم چه خرابکاری کردیم
+وایییی نههههه چیکار کردیم
_هیچی فقط داشتیم کارای رمانتیک میکردیم
اومد روی تخت و دستاشو دو طرفن گذاشت
_البته...دلم بیشتر میخواست ولی خیلی درد داشتم
لبمو بوسید و از تخت اوند پایین
خواستم بلندشم ولی سوزش زیاد زیر دلم نمیداشت بلندشم
+آییییی
_وای مواظب باش
+در...درد دارم
_اوففف بیبی دیگه منت نزار قراره پدر بشما
+فعلا که نشدی
رفت حموم بعد چند دیقه پتو رو از روم کشید و برآید استایل بغلم کرد و باخودش به حموم برد منو تو وانی که با آب ولرم پر شده بود برد..
خودش توی حموم سرپا دوش گرفت و رفت
منم چند دیقه توی وان موندم و احساس بهتری بهم دست میداد...اومدم بیرون رفتم اتاق لباسامو پوشیدم موهامو سشوار کشیدم و رفتم سالن بچه ها داشتن صبحونه میخوردن
+سلام صبح بخیر
همه:صب بخیر
روبروی جیمین نشستم و داشتم صبحونه میخوردم ولی نگاه سنگین تهیونگ و جونگ کوک رو روی خودم و جیمین حس میکردم لبخند تابلویی زدم و به صبحونه خوردنم ادامه دادم
@اهم..دیشب نمیدونم خواب دیدم یا واقعیت بود...خیلی صداهای عجیب قریب میشنیدم...
اینو که گفت جیمین به سرفه کردن افتاد سوجون چندبار به پشتش زد
_خو..خوبم
@وای جیمین چیزی شد؟
_نه نه خوبم
×آرع آرع منم میشنیدم ....سوجین تو چی؟
+من؟..معلومه که نه...اصلا صدا از اتاقمون نمیومد
واییییییییییی سوجین چه سوتی دادی این چی بود خاک تو سرت
×هن؟مگه من گفتم صدا از اتاق شما میاد
+هاا نه داشتم شوخی میکردم اصلا صدا نمیومد
@سوجین بعدا باهات کار دارم باید حرف بزنیم..خیلی وقته باهات حرف نزدم
_درمورد چی؟
@به تو ربطی نداره جیمین من میخوام با دوستم خصوصی صحبت کنم
جیمین چیزی نگفت و اخم کوچیکی بین ابروهاش داشت که میفهموند خوشش نمیاد تهیونگ باهام حرف بزنه
بعد صبحونه رفتیم حیاط روی نمیکت ها نشستیم هوا خیلی گرم بود اصلا هیچ بادی نمیومد سرمو انداختم پایین
@هی سوجینا...حالا خوبه
+هااا ارع ارع خوبم...خوب بگو چی میخواستی بگی
@نمیخواستم جلوی جمع بگم ولی واقعا اون صداها از اتاق شماها میومد
+تهیونگ؟چ ی میگی؟اصلا به تو چه؟
@دیدی دیدی پس قراره عمو بشم یوهوووووووووووووو
+یا....یا تهیونگ...تهیونگ بشین..
دیدم داره توی هوا میپره یه نیشگون گرفتمش که از درد دستشو گذاشت روی بازوش گذاشت
@آییییییی چیکار میکنی..چرا نیشگونم میگیری
+خوب چرا ساکت نمیشی...من و جیمین.....
@تو جیمین؟
+فقط باهم خوابیدیم همین
بچه ها اسمات رو نذاشتم هرکی خواست تو دایرک پیام بده بفرستم
نور خورشید به چشم میتابید توی جام خواستم برگردم ولی نتونستم..به زور برگشتم و جیمین و مماس خودم دیدم..حولش دادم که از روی تخت افتاد پایین
_آه چیکار میکنی..واییی پشتم...بیبی چیزی شده؟
+یااا چرا پیش من....با یادآوری دیروز فهمیدم چه خرابکاری کردیم
+وایییی نههههه چیکار کردیم
_هیچی فقط داشتیم کارای رمانتیک میکردیم
اومد روی تخت و دستاشو دو طرفن گذاشت
_البته...دلم بیشتر میخواست ولی خیلی درد داشتم
لبمو بوسید و از تخت اوند پایین
خواستم بلندشم ولی سوزش زیاد زیر دلم نمیداشت بلندشم
+آییییی
_وای مواظب باش
+در...درد دارم
_اوففف بیبی دیگه منت نزار قراره پدر بشما
+فعلا که نشدی
رفت حموم بعد چند دیقه پتو رو از روم کشید و برآید استایل بغلم کرد و باخودش به حموم برد منو تو وانی که با آب ولرم پر شده بود برد..
خودش توی حموم سرپا دوش گرفت و رفت
منم چند دیقه توی وان موندم و احساس بهتری بهم دست میداد...اومدم بیرون رفتم اتاق لباسامو پوشیدم موهامو سشوار کشیدم و رفتم سالن بچه ها داشتن صبحونه میخوردن
+سلام صبح بخیر
همه:صب بخیر
روبروی جیمین نشستم و داشتم صبحونه میخوردم ولی نگاه سنگین تهیونگ و جونگ کوک رو روی خودم و جیمین حس میکردم لبخند تابلویی زدم و به صبحونه خوردنم ادامه دادم
@اهم..دیشب نمیدونم خواب دیدم یا واقعیت بود...خیلی صداهای عجیب قریب میشنیدم...
اینو که گفت جیمین به سرفه کردن افتاد سوجون چندبار به پشتش زد
_خو..خوبم
@وای جیمین چیزی شد؟
_نه نه خوبم
×آرع آرع منم میشنیدم ....سوجین تو چی؟
+من؟..معلومه که نه...اصلا صدا از اتاقمون نمیومد
واییییییییییی سوجین چه سوتی دادی این چی بود خاک تو سرت
×هن؟مگه من گفتم صدا از اتاق شما میاد
+هاا نه داشتم شوخی میکردم اصلا صدا نمیومد
@سوجین بعدا باهات کار دارم باید حرف بزنیم..خیلی وقته باهات حرف نزدم
_درمورد چی؟
@به تو ربطی نداره جیمین من میخوام با دوستم خصوصی صحبت کنم
جیمین چیزی نگفت و اخم کوچیکی بین ابروهاش داشت که میفهموند خوشش نمیاد تهیونگ باهام حرف بزنه
بعد صبحونه رفتیم حیاط روی نمیکت ها نشستیم هوا خیلی گرم بود اصلا هیچ بادی نمیومد سرمو انداختم پایین
@هی سوجینا...حالا خوبه
+هااا ارع ارع خوبم...خوب بگو چی میخواستی بگی
@نمیخواستم جلوی جمع بگم ولی واقعا اون صداها از اتاق شماها میومد
+تهیونگ؟چ ی میگی؟اصلا به تو چه؟
@دیدی دیدی پس قراره عمو بشم یوهوووووووووووووو
+یا....یا تهیونگ...تهیونگ بشین..
دیدم داره توی هوا میپره یه نیشگون گرفتمش که از درد دستشو گذاشت روی بازوش گذاشت
@آییییییی چیکار میکنی..چرا نیشگونم میگیری
+خوب چرا ساکت نمیشی...من و جیمین.....
@تو جیمین؟
+فقط باهم خوابیدیم همین
بچه ها اسمات رو نذاشتم هرکی خواست تو دایرک پیام بده بفرستم
۵.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.