love shot (p7)
ا.ت:عایششششسش ریدی ا.ت انقد خوردی که یونگی هیونگ بیچاره مجبور شد کولت کنه خاک تو سرت مثلا ظرفیت بالاس خاک تو سرت
لیا : اومممم بیدار شدی
ا.ت : کاش خواب بودمممم
لیا: چیشده ااااا فهمیدم دیروزو یادت اومده بدبخ آخی تو که ظرفیت بالا بود حالا با ۶-۷ تا پیک بیهوش شدی؟خخخخخ
ا.ت : به اندازه کافی حالم گرفته تو بدترش نکن
لیا: یاع یاع یاع
ا.ت :بسه (باداد)
لیا : باشه باو داد نزن
ا.ت ویو
رفتم دسشویی و کارای لازم رو انجام دادمو یه دوش ۱۰ مینی گرفتمو اومدم بیرون رفتم اتاق لیا یه لباس راحتی پوشیدمو اومدم بیرون
لیا : بفرمایید صبحونه
رفتی اونجا کنار لیا نشستمو یونگی هیونگ با حالت خماری اومدو کنار من نشست
از زبان ادمین :گویا آنهایی که هنوز توانایی نوشیدن داشتند تا جا داشتند زدند بر بدن (ادمین دوباره موادی بشده🗿🫡💔)
یون وو : یا یونگی بعد ما چقدر خوردی مگه؟
یونگی:۳....۴....۵؟.....۶..۶ بطری دیگه
یون وو: دیوونه شدی؟ میخواستی خودتو بکشی روانی۶ بطری دیگه؟ چقد ظرفیتت زیاده یعنی کلا دیشب ۸ بطری سوجو با یه لیوان آبجو زدیو هنوز زنده ای؟ بخدا تو معده فولادین داری
یونگی: اوم اهم... اهم ...اهم (شما فک کنید سرفس🗿💔)
ا.ت : یونگی هیونگ بیا دستمال
یونگی: ممنون اهم ... اهم..یا چن پیک میزنی تو دیگه ها اصن چن پیک تو زندگیت خوردی هممم(با خنده)
ا.ت:منظورت چی....خ..خ...ون یونگی هیونگ یونگی زنگ بزن آمبولانس وای نه بیاید بریم امبولانس
ا.ت ویو
یه نگاه به دسمالو لبای یونگی هیونگ کردم و متوجه خون زیادی روی دستمال شدم
ا.ت : یونگی تحمل کن ها باشه؟هوم؟(با استرس)
متوجه شدم دیگه خون سرفه نمیکنه داره کاملا خون بالا میاره
ا.ت : یا لیا زنگ بزن آمبولانس وضعیتش خیلی بده
یونگی:ا.ت .......ن....فس..م .....با.لا .......ن...میاد
که یهو یونگی کاملا بیهوش شد
ا.ت:جیغغغغغغ یونگی یونگی بیدارشو یونگیییییییییی
خماری😏💕
تا قسمت بعد فعلا قوداحافسسس
لیا : اومممم بیدار شدی
ا.ت : کاش خواب بودمممم
لیا: چیشده ااااا فهمیدم دیروزو یادت اومده بدبخ آخی تو که ظرفیت بالا بود حالا با ۶-۷ تا پیک بیهوش شدی؟خخخخخ
ا.ت : به اندازه کافی حالم گرفته تو بدترش نکن
لیا: یاع یاع یاع
ا.ت :بسه (باداد)
لیا : باشه باو داد نزن
ا.ت ویو
رفتم دسشویی و کارای لازم رو انجام دادمو یه دوش ۱۰ مینی گرفتمو اومدم بیرون رفتم اتاق لیا یه لباس راحتی پوشیدمو اومدم بیرون
لیا : بفرمایید صبحونه
رفتی اونجا کنار لیا نشستمو یونگی هیونگ با حالت خماری اومدو کنار من نشست
از زبان ادمین :گویا آنهایی که هنوز توانایی نوشیدن داشتند تا جا داشتند زدند بر بدن (ادمین دوباره موادی بشده🗿🫡💔)
یون وو : یا یونگی بعد ما چقدر خوردی مگه؟
یونگی:۳....۴....۵؟.....۶..۶ بطری دیگه
یون وو: دیوونه شدی؟ میخواستی خودتو بکشی روانی۶ بطری دیگه؟ چقد ظرفیتت زیاده یعنی کلا دیشب ۸ بطری سوجو با یه لیوان آبجو زدیو هنوز زنده ای؟ بخدا تو معده فولادین داری
یونگی: اوم اهم... اهم ...اهم (شما فک کنید سرفس🗿💔)
ا.ت : یونگی هیونگ بیا دستمال
یونگی: ممنون اهم ... اهم..یا چن پیک میزنی تو دیگه ها اصن چن پیک تو زندگیت خوردی هممم(با خنده)
ا.ت:منظورت چی....خ..خ...ون یونگی هیونگ یونگی زنگ بزن آمبولانس وای نه بیاید بریم امبولانس
ا.ت ویو
یه نگاه به دسمالو لبای یونگی هیونگ کردم و متوجه خون زیادی روی دستمال شدم
ا.ت : یونگی تحمل کن ها باشه؟هوم؟(با استرس)
متوجه شدم دیگه خون سرفه نمیکنه داره کاملا خون بالا میاره
ا.ت : یا لیا زنگ بزن آمبولانس وضعیتش خیلی بده
یونگی:ا.ت .......ن....فس..م .....با.لا .......ن...میاد
که یهو یونگی کاملا بیهوش شد
ا.ت:جیغغغغغغ یونگی یونگی بیدارشو یونگیییییییییی
خماری😏💕
تا قسمت بعد فعلا قوداحافسسس
۲.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.