عشق قرار دادی پارت ۱۸
پرش زمانی به سه ماه بعد)
ویو لیا
تو این سه ماه واقعا عذاب کشیدن تازه یک هفته ای میشه که بابام اجازه میده برم بیرون ولی باید حتما بهش خبر بدم که کجا میرم خداروشکر مامانم پشتم بود سه ماهه من و جیمین یواشکی هم دیگه رو میبینیم اگه بابام بفهمه دیگه تمومه بابام فکر میکنه من جیمینو فراموش کردم تقریبا ساعت ۴ بود که سونا بهم پیام داد شب تولد تهیونگه و برم پیششون و منم چون مجبور بودن زنگ زدم بابام اول یه زره کلنجار رفت ولی بلاخره اجازه داد گفت ساعت ۱۱ ماشین میفرسته دنبالم و به سونا گفتن که میام لباسم رو اماده کردم و رفتم بیرون و یه کراوات سرمه ای برای تهیونگ خریدم و رفتم لباسمو از خونه برداشتم و سمت خونه سونا رفتم کفشی که جیمین بهم داده بود رو هم برداشتم وقتی رسیدم
لیا: سلام
سونا: سلام خوش اومدی
هانا: سلام
لیا : مرسی عزیزم عه هانا تو هم اینجایی
هانا: اره
ویو لیا
تو این سه ماه واقعا عذاب کشیدن تازه یک هفته ای میشه که بابام اجازه میده برم بیرون ولی باید حتما بهش خبر بدم که کجا میرم خداروشکر مامانم پشتم بود سه ماهه من و جیمین یواشکی هم دیگه رو میبینیم اگه بابام بفهمه دیگه تمومه بابام فکر میکنه من جیمینو فراموش کردم تقریبا ساعت ۴ بود که سونا بهم پیام داد شب تولد تهیونگه و برم پیششون و منم چون مجبور بودن زنگ زدم بابام اول یه زره کلنجار رفت ولی بلاخره اجازه داد گفت ساعت ۱۱ ماشین میفرسته دنبالم و به سونا گفتن که میام لباسم رو اماده کردم و رفتم بیرون و یه کراوات سرمه ای برای تهیونگ خریدم و رفتم لباسمو از خونه برداشتم و سمت خونه سونا رفتم کفشی که جیمین بهم داده بود رو هم برداشتم وقتی رسیدم
لیا: سلام
سونا: سلام خوش اومدی
هانا: سلام
لیا : مرسی عزیزم عه هانا تو هم اینجایی
هانا: اره
۱.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.