p19
ویو ات
فردا کلاس داشتم گفتم هوا ابریه برم یه قدم بزنم شاید بارون اومد چرن قدم زدن تو بارون رو دوست دارم رفتم بیرون که دیدم تهیونگ اوپا رو نیمکت جلوی خوابگاه نشسته و یه دخترم کنارشه داشتن با هم حرف میزدن
تهیونگ: گفتم که نه
دختره: تهیونگ من دوست دارم بگو که منو دوست داری
تهیونگ: گفتم که نه من یکی دیگه رو دوست دارم
دختره: باشه امیدوارم خوشبخت بشی چون دوست دارم اینو میگم خداحافظ برای همیشه
دختره رفت سمت گوش ته و یچیزی گفت ات نشنید
دختره: قول دادی تو امتحان کمکم کنی امیدوارم این نمایش من جواب بده (آروم)
ته: اکی خداحافظ
ات: سلام اوپا
ته: سلام.... نمیخوای بپرسی که اون کی بود؟
ات: نه معلوم بود
ته: خوب... تعجب نکردی؟
ات: نه به هر حال تو دختر خوشگله ی سال اخری هستی عادیه کلی دختر دنبالت باشن
ته: اها... خوب میخواستی قدم بزنی
ات: اره گفتم بارون میاد قدم زدن حس بهتری داره
ته: پس منم میام
ویو ات
داشتیم قدم میزدم که یه دفعه بارون گرفت یا نگاه به ته انداختم چشماشو بسته برد و به صدای بارون گوش میداد صورت زیبایی داره تاحالا از این جهت بهش فکر نکرده بودم نه نکنه عاشقشم نمیدونم باید مطمئن شم یه دفعه چشماشو باز کرد و بهم نگاه چشماش تو بارون زیبا شده بود تقریبا دارم مطمئن میشم
ته: ات سردته
ات: ها چی نه خوبه اوپا کسی که دوسش داری چه شکلیه
ته: خوب اون باهوشه، خونسرده، همه دوسش دارن و مهربونه
ات: این که خصوصیات خودته
ته: خوب حتما اونم به من رفته
ات: اها (ذهن ات: منظورش چیه)
ته: بریم دیروقته فردا کلاس داری وقتی رسیدی لباستو عوض کن موهاتم خشک کن سرما نخوری راستی آخر آخر هفته بعد میریم یه سر به مامان بزنیم بلیط گرفتم
ات: باشه دلم براش تنگ شده
ته: منم همینطور
ته رفت خوابگاه
کینگ: رییس چی شد
ته: انقدر به من نگو رئیس
کینگ: انگار بد پیش رفته
ته: اره
کینگ: نمیدونم چرا جواب نمیده
ته: لین کجاست
هان: مرخصی گرفته میخواد با دوست دخترش این چند روز بره به مامان و باباش سر بزنه
ته: منم با ات میرم بوسان هفته بعد
کینگ: مامانت چی فکر میکنه
ته: اون بیشتر دنبال اینه که ات هم دخترش باشه هم عروسش
هان: پس از مامانت مشورت بگیر
ته: فکر خوبیه
فردا کلاس داشتم گفتم هوا ابریه برم یه قدم بزنم شاید بارون اومد چرن قدم زدن تو بارون رو دوست دارم رفتم بیرون که دیدم تهیونگ اوپا رو نیمکت جلوی خوابگاه نشسته و یه دخترم کنارشه داشتن با هم حرف میزدن
تهیونگ: گفتم که نه
دختره: تهیونگ من دوست دارم بگو که منو دوست داری
تهیونگ: گفتم که نه من یکی دیگه رو دوست دارم
دختره: باشه امیدوارم خوشبخت بشی چون دوست دارم اینو میگم خداحافظ برای همیشه
دختره رفت سمت گوش ته و یچیزی گفت ات نشنید
دختره: قول دادی تو امتحان کمکم کنی امیدوارم این نمایش من جواب بده (آروم)
ته: اکی خداحافظ
ات: سلام اوپا
ته: سلام.... نمیخوای بپرسی که اون کی بود؟
ات: نه معلوم بود
ته: خوب... تعجب نکردی؟
ات: نه به هر حال تو دختر خوشگله ی سال اخری هستی عادیه کلی دختر دنبالت باشن
ته: اها... خوب میخواستی قدم بزنی
ات: اره گفتم بارون میاد قدم زدن حس بهتری داره
ته: پس منم میام
ویو ات
داشتیم قدم میزدم که یه دفعه بارون گرفت یا نگاه به ته انداختم چشماشو بسته برد و به صدای بارون گوش میداد صورت زیبایی داره تاحالا از این جهت بهش فکر نکرده بودم نه نکنه عاشقشم نمیدونم باید مطمئن شم یه دفعه چشماشو باز کرد و بهم نگاه چشماش تو بارون زیبا شده بود تقریبا دارم مطمئن میشم
ته: ات سردته
ات: ها چی نه خوبه اوپا کسی که دوسش داری چه شکلیه
ته: خوب اون باهوشه، خونسرده، همه دوسش دارن و مهربونه
ات: این که خصوصیات خودته
ته: خوب حتما اونم به من رفته
ات: اها (ذهن ات: منظورش چیه)
ته: بریم دیروقته فردا کلاس داری وقتی رسیدی لباستو عوض کن موهاتم خشک کن سرما نخوری راستی آخر آخر هفته بعد میریم یه سر به مامان بزنیم بلیط گرفتم
ات: باشه دلم براش تنگ شده
ته: منم همینطور
ته رفت خوابگاه
کینگ: رییس چی شد
ته: انقدر به من نگو رئیس
کینگ: انگار بد پیش رفته
ته: اره
کینگ: نمیدونم چرا جواب نمیده
ته: لین کجاست
هان: مرخصی گرفته میخواد با دوست دخترش این چند روز بره به مامان و باباش سر بزنه
ته: منم با ات میرم بوسان هفته بعد
کینگ: مامانت چی فکر میکنه
ته: اون بیشتر دنبال اینه که ات هم دخترش باشه هم عروسش
هان: پس از مامانت مشورت بگیر
ته: فکر خوبیه
۴.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.