جراح من 💙p14
ا/ت : *توی راه پارک جنگلی بودیم ، داشتم میمردم از خجالت خب حالا چی کار کنم ؟ چجوری دوباره تو روی آقا... اهه نامجون نگاه کنم*(فشار دادن بالشت بغلش) پیش خودش
نامجون : *خدااااا ا/ت چرا انقدر کیوتههه، اع من دارم چی میگم* (خیرا به افق از پشت شیشه ماشین)پیش خودش
*2 دقیقه بعد*
جین :*داشتم ا/ت و نامی رو نگاه میکردم که بعد از اون لتفاق ریکشنشون چیه ؟ ولی خیلی باحاله ، ا/ت شده گوجه و نامی اصلا اینجا نیست، یاع یاع یاع (خنده شیشه پلک کنی)*پیش خودش
لیا : دیدم ا/ت توی باغ نیست ، رفتم پیشش...
***
لیا : ا/ت ؟! ا/ت ؟؟! ا/ت؟؟!! *دادی که فقط خود ا/ت بشنوه*
ا/ت :*تکون شدیدی خورد* چی...
لیا : *جلوی دهنشو گرفت تا جیغ نزنه* منم نترس
ا/ت : *لیا رو با بالشت زد* اسکل ترسیدم!
لیا : هی هی هی...
لیا : چرا تو فکری چیزی شده ؟
ا/ت: نه بابا!
لیا: منو نمیتونی گول بزنی ، بگو چی شده ؟
ا/ت: ...
لیا : د بگو وقتی کسی توی ماشین نبود اتفاقی برات افتاد ؟ با نامی چیزی شد ؟
ا/ت: *وقتی اسم نامجون رو اورد پرام ریخت* تو از کجا میدونی ؟
لیا: خب توی ماشین تنها بودی که دیدم نامجون اومد توی ماشین ، برای همین یه حدس هایی میزنم ...(لبخند خبیثانه)
ا/ت: نه بابا اونجوری نبود ! هههه ، نمک !
لیا : باشه خانوم فلفل قرمز !
************************
ویو م. ج (نامادری نامی): ای خدااا چرا نامجون بر نمیداره ؟
یونا : سلام خاله (ناراحت)
م.ج: وای سلام دخترم ، چی شده ؟ پیش نامجون بودی ؟
یونا : *فرصت خوبی بود ، هی* خالهههههههههههه*گریه مصنوعی*
م.ج : چی شده عزیزم ؟ اتفاقی برای تو ونامجون افتاده ؟
یونا : خالهه(گریه مصنوعی) اون امروز توی روز تعطیل با همکاراش جلسه دارره ، اکروز صبح به اوپا زنک زدم بهم گفت که جلسه دارههههههه و برای من وقت ندارههههههه *گریه فوق مصنوعی*
م.ج: خاله قربونت بشه ، گریه نکن !
یونا : هق هق هق...
م.ج : گویش اموشه شب برگرده بهش یاد میدم پسره ی...(اوی زنیکه بیشعور به پسر من حرف میزنی ؟)
****************************
جیمین: داشم رانندگی میکردم حوصلمم سر رفته بود ، بچه ها میان حرف بزنیمحوصلم پوکیده!
سوهو : اولین بار نیست!
همه :🤣🤣🤣
جیمین : هر هر بانمک!
جین : بهتره ساکت باشی و حواست به جاده باشه تا یک وقت به چوخمون ندی !
میا : راست میگه ، بهتره به حرف بزرگتر کوش بدی ! *با حالت مسخره*
جیمین: ایششششش(سرشو برمیگردونه)
ا/ت: جیمیناااااااا ، حالا قهر نکن!
جیمین: باشه ! ببینین من بخاطر ا/ت همتونو بخشیدم ، چقدر دست و دلباز هستم.
نامجون: بلی بلی ...
نامجون : *خدااااا ا/ت چرا انقدر کیوتههه، اع من دارم چی میگم* (خیرا به افق از پشت شیشه ماشین)پیش خودش
*2 دقیقه بعد*
جین :*داشتم ا/ت و نامی رو نگاه میکردم که بعد از اون لتفاق ریکشنشون چیه ؟ ولی خیلی باحاله ، ا/ت شده گوجه و نامی اصلا اینجا نیست، یاع یاع یاع (خنده شیشه پلک کنی)*پیش خودش
لیا : دیدم ا/ت توی باغ نیست ، رفتم پیشش...
***
لیا : ا/ت ؟! ا/ت ؟؟! ا/ت؟؟!! *دادی که فقط خود ا/ت بشنوه*
ا/ت :*تکون شدیدی خورد* چی...
لیا : *جلوی دهنشو گرفت تا جیغ نزنه* منم نترس
ا/ت : *لیا رو با بالشت زد* اسکل ترسیدم!
لیا : هی هی هی...
لیا : چرا تو فکری چیزی شده ؟
ا/ت: نه بابا!
لیا: منو نمیتونی گول بزنی ، بگو چی شده ؟
ا/ت: ...
لیا : د بگو وقتی کسی توی ماشین نبود اتفاقی برات افتاد ؟ با نامی چیزی شد ؟
ا/ت: *وقتی اسم نامجون رو اورد پرام ریخت* تو از کجا میدونی ؟
لیا: خب توی ماشین تنها بودی که دیدم نامجون اومد توی ماشین ، برای همین یه حدس هایی میزنم ...(لبخند خبیثانه)
ا/ت: نه بابا اونجوری نبود ! هههه ، نمک !
لیا : باشه خانوم فلفل قرمز !
************************
ویو م. ج (نامادری نامی): ای خدااا چرا نامجون بر نمیداره ؟
یونا : سلام خاله (ناراحت)
م.ج: وای سلام دخترم ، چی شده ؟ پیش نامجون بودی ؟
یونا : *فرصت خوبی بود ، هی* خالهههههههههههه*گریه مصنوعی*
م.ج : چی شده عزیزم ؟ اتفاقی برای تو ونامجون افتاده ؟
یونا : خالهه(گریه مصنوعی) اون امروز توی روز تعطیل با همکاراش جلسه دارره ، اکروز صبح به اوپا زنک زدم بهم گفت که جلسه دارههههههه و برای من وقت ندارههههههه *گریه فوق مصنوعی*
م.ج: خاله قربونت بشه ، گریه نکن !
یونا : هق هق هق...
م.ج : گویش اموشه شب برگرده بهش یاد میدم پسره ی...(اوی زنیکه بیشعور به پسر من حرف میزنی ؟)
****************************
جیمین: داشم رانندگی میکردم حوصلمم سر رفته بود ، بچه ها میان حرف بزنیمحوصلم پوکیده!
سوهو : اولین بار نیست!
همه :🤣🤣🤣
جیمین : هر هر بانمک!
جین : بهتره ساکت باشی و حواست به جاده باشه تا یک وقت به چوخمون ندی !
میا : راست میگه ، بهتره به حرف بزرگتر کوش بدی ! *با حالت مسخره*
جیمین: ایششششش(سرشو برمیگردونه)
ا/ت: جیمیناااااااا ، حالا قهر نکن!
جیمین: باشه ! ببینین من بخاطر ا/ت همتونو بخشیدم ، چقدر دست و دلباز هستم.
نامجون: بلی بلی ...
۱۱.۸k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.