《عشق تلخ》
《عشق تلخ》
نویسنده : پارک جیون
کاپل :جونگکوک و یونگ کیونگ
𝙿¹
“اگه بگم اندازه بارونای بهار دوستت دارم،
اگه بگم اندازه زنگ آخر مدرسه روز چهارشنبه دوستت دارم،
اگه بگم اندازه بوی کتاب نو دوستت دارم،
اگه بگم اندازه تار به تار مژه های سیاهت دوستت دارم،
اگه بگم اندازه عطر موردعلاقم دوستت دارم،
اگه بگم اندازه خونه به خونه ی پیرهنای چهارخونت دوستت دارم،
اگه بگم اندازه نوشابه بعد غذا دوستت دارم،
اگه بگم اندازه خرت خرت برف تازه زیر پاهام دوستت دارم،
اگه بگم اندازه کارتونای بچگیم که صدبار دیدمشون دوستت دارم،
بازم دروغ گفتم؛ علاقه ی من بهت خیلی بیشتر ازین حرفاست."
_________________________________________________________
جونگکوک صورت دختر را نوازش کرد و گفت : خب یونگ کیونگا میدونی عموی عزیز تر از جانت یه مافیایه خون خواره؟
یونگ کیونگ نیشخندی میزند و جیغ زنان میگوید : مافیا !؟ تو دیگه کدوم خری هستی ؟ بامن چیکار داری عوضی ؟ چرا منه بدبختو آوردی اینجا؟
جونگکوک خنده شیطانی ای میکند و با تمسخر میگوید: من !؟ من فقط یه دوستم . فقط دوست ! و تو اینجایی تا به دوستت کمک کنی!
یونگ کیونگ :چرا باید کمکت کنم ؟ اصن کی به تو حق اینو داده تا به عموم بگی مافیای خون خوار ؟
جونگکوک چندتا عکس پرت میکنه جلوی دختر :انقدر باورش سخته ؟ جالبه؛حالا این عکسارو ببین ! بیب اینا عموتن، داری میبینی ؟ اون داره رقیب هاشو میکشه !
نویسنده : پارک جیون
کاپل :جونگکوک و یونگ کیونگ
𝙿¹
“اگه بگم اندازه بارونای بهار دوستت دارم،
اگه بگم اندازه زنگ آخر مدرسه روز چهارشنبه دوستت دارم،
اگه بگم اندازه بوی کتاب نو دوستت دارم،
اگه بگم اندازه تار به تار مژه های سیاهت دوستت دارم،
اگه بگم اندازه عطر موردعلاقم دوستت دارم،
اگه بگم اندازه خونه به خونه ی پیرهنای چهارخونت دوستت دارم،
اگه بگم اندازه نوشابه بعد غذا دوستت دارم،
اگه بگم اندازه خرت خرت برف تازه زیر پاهام دوستت دارم،
اگه بگم اندازه کارتونای بچگیم که صدبار دیدمشون دوستت دارم،
بازم دروغ گفتم؛ علاقه ی من بهت خیلی بیشتر ازین حرفاست."
_________________________________________________________
جونگکوک صورت دختر را نوازش کرد و گفت : خب یونگ کیونگا میدونی عموی عزیز تر از جانت یه مافیایه خون خواره؟
یونگ کیونگ نیشخندی میزند و جیغ زنان میگوید : مافیا !؟ تو دیگه کدوم خری هستی ؟ بامن چیکار داری عوضی ؟ چرا منه بدبختو آوردی اینجا؟
جونگکوک خنده شیطانی ای میکند و با تمسخر میگوید: من !؟ من فقط یه دوستم . فقط دوست ! و تو اینجایی تا به دوستت کمک کنی!
یونگ کیونگ :چرا باید کمکت کنم ؟ اصن کی به تو حق اینو داده تا به عموم بگی مافیای خون خوار ؟
جونگکوک چندتا عکس پرت میکنه جلوی دختر :انقدر باورش سخته ؟ جالبه؛حالا این عکسارو ببین ! بیب اینا عموتن، داری میبینی ؟ اون داره رقیب هاشو میکشه !
۶.۳k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.