(های جئون جونکوک هستم ۲۶ سالمه و بابام بزرگترین مافیا کره
(های جئون جونکوک هستم ۲۶ سالمه و بابامبزرگترین مافیا کره خیلی کیوت و مهربونم و مثل بچه کوچولو هام و خیلی لجباز و یه دنده هستم و حرف حرف خودمه راستی نا گفته نمونه من عاشق دوست پدرم کیم تهیونگ شدم که اون مرد ۳۲ سالشه یعنی ۶ سال ازم بزرگتر به خودم قول دادم هر زور شده به دستش بیارم و این اتفاق هم میوفته)
(های کیم تهیونگم ۳۲ سالمه و پولدار ترین مرد کره جنوبیم و همینطور بزرگترین مافیا کره هستم و دوست صمیمیم جئون سوهون و باهم شریکیم)
(ویوته)
(صبح بیدار شدم و حموم کردم کارامرو انجام دادم حاضر شدم رفتم خونه سوهون پسر خیلی کیوتی به نام کوک داره که خیلی بامزس و بیشتر موقع ها بخاطراون میرم سر راه براش شیر موز و بستنی ذاتی که خیلی دوست داره خریدم و رفتم خونشون و مثل همیشه مامانش درو باز کرد)
مامان کوک: به به سلام آقا چه عجب بعد از ۲ هفته دیدیمت(لبخند و خنده
تهیونگ: عااا این چه حرفیه من و سوهون خیلی این چند روز کار داشتیم و داریم خیلی سرمون شلوغ(لبخند و خنده)
مامان کوک: حالا بعدا حرف میزنیم راجبش بیا داخل جلوی در وایسادی من پاک یادم (لبخند
ته:(وارد خونه شدم و یهو یکی مرید بغلم دیدم کوک و لبخندی زدم سرش رو نوازش کردم) سلام کوچولو ببین برات چی خریدم(لبخند)
کوک: اخخخ جونن مرسی عمو کیم(ذوق
{با اینکه ته شخصیت سرد و خیلی جدی داشت ولی برای کوک اینجوری نبود مثل یه پدر براش رفتار میکرد ولی قافل از اینکه اون پسر مرد رو به چشم دیگه ای میبینه}
ته: بابات کجاست کوک
سوهون: من اینجام چطوری کیم
ته: خوبم جئون
سوهون: هی کوک عمو رو ول کن
کوک: ببخشید
ته: اشکالی نداره برو شیر موز و برات بستنی که دوست داری گرفتم
کوک: مرسییی(ذوق)
سوهون: هنوز خیلی بچس دکتر هم بردیمش ولی نتونستیم راه درمانی براش پیدا کنیم انگار تکی بچه گیش مونده و انگار اونجا گیر کرده
ته:ولی با این بچه گیش خیلی بامزس (لبخند)
{تهیونگ و سوهون روی مبل نشستن و درباره کوک حرف میزدن قافل از اینکه کوک توی اشپزخونه داره شیرموزش رو میخورد}
کوک:(رفتم و نشستم پیششون دقیقا کنار تهیونگ متنفر بودم از اینکه بهش بگم عمو و گفتم....)
کوک: میتونم هیونگ صدات کنم؟
{کوک این جملش رو خیلی صمیمی گفت و ته تعجب کرد چون بلاخره تهیونگ 6سال ازش بزرگتر بود و حکم پسرش رو داشت}
ته:ا...اره اشکالی نداره چرا نتونی بهم بگو هیونگ پسرم
{پسرم به معنی اینکه جای بچشه}
کوک:(با ذوق بهش نگاه میکردم و وقتی گفت پسرم قلبم تند میز و به مبل تکیه دادم و خودم رو به خواب زدم تی این کار حرفه ای بودم)
سوهون:انگاری خوابش برد
ته: آره فکر کنم
سوهون:میتونی پتو کنارت رو بندازی روش؟
ته:اره(پتو نازک کنارش رو برداشت و آروم روی پسر انداخت)
#فیک
#تهکوک #ویکوک
#بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
(های کیم تهیونگم ۳۲ سالمه و پولدار ترین مرد کره جنوبیم و همینطور بزرگترین مافیا کره هستم و دوست صمیمیم جئون سوهون و باهم شریکیم)
(ویوته)
(صبح بیدار شدم و حموم کردم کارامرو انجام دادم حاضر شدم رفتم خونه سوهون پسر خیلی کیوتی به نام کوک داره که خیلی بامزس و بیشتر موقع ها بخاطراون میرم سر راه براش شیر موز و بستنی ذاتی که خیلی دوست داره خریدم و رفتم خونشون و مثل همیشه مامانش درو باز کرد)
مامان کوک: به به سلام آقا چه عجب بعد از ۲ هفته دیدیمت(لبخند و خنده
تهیونگ: عااا این چه حرفیه من و سوهون خیلی این چند روز کار داشتیم و داریم خیلی سرمون شلوغ(لبخند و خنده)
مامان کوک: حالا بعدا حرف میزنیم راجبش بیا داخل جلوی در وایسادی من پاک یادم (لبخند
ته:(وارد خونه شدم و یهو یکی مرید بغلم دیدم کوک و لبخندی زدم سرش رو نوازش کردم) سلام کوچولو ببین برات چی خریدم(لبخند)
کوک: اخخخ جونن مرسی عمو کیم(ذوق
{با اینکه ته شخصیت سرد و خیلی جدی داشت ولی برای کوک اینجوری نبود مثل یه پدر براش رفتار میکرد ولی قافل از اینکه اون پسر مرد رو به چشم دیگه ای میبینه}
ته: بابات کجاست کوک
سوهون: من اینجام چطوری کیم
ته: خوبم جئون
سوهون: هی کوک عمو رو ول کن
کوک: ببخشید
ته: اشکالی نداره برو شیر موز و برات بستنی که دوست داری گرفتم
کوک: مرسییی(ذوق)
سوهون: هنوز خیلی بچس دکتر هم بردیمش ولی نتونستیم راه درمانی براش پیدا کنیم انگار تکی بچه گیش مونده و انگار اونجا گیر کرده
ته:ولی با این بچه گیش خیلی بامزس (لبخند)
{تهیونگ و سوهون روی مبل نشستن و درباره کوک حرف میزدن قافل از اینکه کوک توی اشپزخونه داره شیرموزش رو میخورد}
کوک:(رفتم و نشستم پیششون دقیقا کنار تهیونگ متنفر بودم از اینکه بهش بگم عمو و گفتم....)
کوک: میتونم هیونگ صدات کنم؟
{کوک این جملش رو خیلی صمیمی گفت و ته تعجب کرد چون بلاخره تهیونگ 6سال ازش بزرگتر بود و حکم پسرش رو داشت}
ته:ا...اره اشکالی نداره چرا نتونی بهم بگو هیونگ پسرم
{پسرم به معنی اینکه جای بچشه}
کوک:(با ذوق بهش نگاه میکردم و وقتی گفت پسرم قلبم تند میز و به مبل تکیه دادم و خودم رو به خواب زدم تی این کار حرفه ای بودم)
سوهون:انگاری خوابش برد
ته: آره فکر کنم
سوهون:میتونی پتو کنارت رو بندازی روش؟
ته:اره(پتو نازک کنارش رو برداشت و آروم روی پسر انداخت)
#فیک
#تهکوک #ویکوک
#بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
۷.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.