خواهربرادری(session2)part20
خواهربرادری(session2)part20
جیمین با عصبانیت به سمت در قدم برداشت در محکم باز کرد با قیافه سرخ شده تهیونگ و چشایی که خون جلوشو گرفته بودن مواجه شد به چیزی که کوک بهش فهموند فکر کرد فعلا نباید دست به کار میشد داد زد
جیمین:اینجا چه غلطی میکنی؟
تهیونگ:هایون....هایون کجاست لعنتییییی
جیمین لبخند مرموزی زد و گفت
جیمین:هایون؟فکر نمیکنم به تو مربوط باشه
تهیونگ به سمت جیمین رفت یقشو تو دستش گرفت
تهیونگ:اونموقع که من پیش هایون بودم اون از دست شما فرار کرده بود اینقد برادر بازی درنمیوردی الان چیشدی باز عوضی
خیلی خونسرد دست تهیونگ از یقش جدا کرد
جیمین:میدونی هرکی برنده باشه میتونه هرموقع که بخاد هرکاری کنه هرکی که برنده باشه میتونه واسه هرکسی قلدری کنه حتی اگه......اون تو باشی
ی قدم به سمت عقب برگشت
جیمین:دیگه اینورا نبینمت وگرنه زنده موندنتو
تضمین نمیکنم
تهیونگ دست اشارشو به سمت جیمین آورد و با لحن ترسناکی گفت
تهیونگ:میگشمت عوضی
در با شدت بسته شد و جیمین با دو رفت سمت اتاقی که هایون توش بود درو باز کرد نمیدونست چه خبره و چرا اینطوره هایون از شدت بغض وگریه چشماش خمار بودن و از درد به خودش پیچیده بود و رو زمین نشسته بود و زانوهاش بغل گرده بود عصبی به سمتش قدم برداشت داد زد
جیمین:چیکار کردی با خودتتتتتتتت
هایون که تازه متوجه حضور پسر شده بود با بغض نالید:ازتون بدم میاددد......با مشت میزد تو سینه جیمین تا بلکه کمی خودشو خالی کنه ولی مگه چاره اش این بود؟ تا الان چارچوب در و جونگ کوک و جی هوپ و الینا پر کرده بودن جونگ کوک با گریه به هایون خیره شده بودن جیمین بزور تو بغلش کشوندش و هایون فق تقلا میکرد تا ازین مخمصه نجات پیدا کنه اما اینجوری نه با دادی ک جیمین کشید انگار مغز هایون به تمام بدنش دستور ایست داده بود با لرزش سرشو آورد بالا جیمین با ناراحتی و عصبانیت بهش خیره بود حتی زانوهاشم جرعت ایستادن نداشتن با شتاب افتاد زمین زانوهاش خیلی درد گرفتن ولی در مقابل دردی که قلبش متحمل شده بود هیچی نبود با دو بلند شد رفت سمت در همرو پس زد تا آخر رسید به در خونه درو بدون هیچ معطلی ای باز کرد به تهیونگی خیره شد که ناامید تر از همیشه بود با بغض داد زد
هایون:تهیونگااااااااااا
تهیونگ که انگار صدای آشنایی به گوشش خورده بود بالاسرشو نگاه کرد اون واقعا هایون بود
تهیونگ:............
ادامه پارت بعد
جیمین با عصبانیت به سمت در قدم برداشت در محکم باز کرد با قیافه سرخ شده تهیونگ و چشایی که خون جلوشو گرفته بودن مواجه شد به چیزی که کوک بهش فهموند فکر کرد فعلا نباید دست به کار میشد داد زد
جیمین:اینجا چه غلطی میکنی؟
تهیونگ:هایون....هایون کجاست لعنتییییی
جیمین لبخند مرموزی زد و گفت
جیمین:هایون؟فکر نمیکنم به تو مربوط باشه
تهیونگ به سمت جیمین رفت یقشو تو دستش گرفت
تهیونگ:اونموقع که من پیش هایون بودم اون از دست شما فرار کرده بود اینقد برادر بازی درنمیوردی الان چیشدی باز عوضی
خیلی خونسرد دست تهیونگ از یقش جدا کرد
جیمین:میدونی هرکی برنده باشه میتونه هرموقع که بخاد هرکاری کنه هرکی که برنده باشه میتونه واسه هرکسی قلدری کنه حتی اگه......اون تو باشی
ی قدم به سمت عقب برگشت
جیمین:دیگه اینورا نبینمت وگرنه زنده موندنتو
تضمین نمیکنم
تهیونگ دست اشارشو به سمت جیمین آورد و با لحن ترسناکی گفت
تهیونگ:میگشمت عوضی
در با شدت بسته شد و جیمین با دو رفت سمت اتاقی که هایون توش بود درو باز کرد نمیدونست چه خبره و چرا اینطوره هایون از شدت بغض وگریه چشماش خمار بودن و از درد به خودش پیچیده بود و رو زمین نشسته بود و زانوهاش بغل گرده بود عصبی به سمتش قدم برداشت داد زد
جیمین:چیکار کردی با خودتتتتتتتت
هایون که تازه متوجه حضور پسر شده بود با بغض نالید:ازتون بدم میاددد......با مشت میزد تو سینه جیمین تا بلکه کمی خودشو خالی کنه ولی مگه چاره اش این بود؟ تا الان چارچوب در و جونگ کوک و جی هوپ و الینا پر کرده بودن جونگ کوک با گریه به هایون خیره شده بودن جیمین بزور تو بغلش کشوندش و هایون فق تقلا میکرد تا ازین مخمصه نجات پیدا کنه اما اینجوری نه با دادی ک جیمین کشید انگار مغز هایون به تمام بدنش دستور ایست داده بود با لرزش سرشو آورد بالا جیمین با ناراحتی و عصبانیت بهش خیره بود حتی زانوهاشم جرعت ایستادن نداشتن با شتاب افتاد زمین زانوهاش خیلی درد گرفتن ولی در مقابل دردی که قلبش متحمل شده بود هیچی نبود با دو بلند شد رفت سمت در همرو پس زد تا آخر رسید به در خونه درو بدون هیچ معطلی ای باز کرد به تهیونگی خیره شد که ناامید تر از همیشه بود با بغض داد زد
هایون:تهیونگااااااااااا
تهیونگ که انگار صدای آشنایی به گوشش خورده بود بالاسرشو نگاه کرد اون واقعا هایون بود
تهیونگ:............
ادامه پارت بعد
۶.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.