ویو وینا:
ویو وینا:
بلخره بغضم ترکید هرچی التماسش کردم که زنگ نزنه ولی زد نگران خودم نبودم نگران جین و نامحون بودم اونا بخاطر من زمین میخورن
پ و: الو سلام جناب جئون حالتون چطوره
-زرتو بزن
پ و: بلخره واستون گرفتمش
-دخترتو میگی دک؟
پ و: بله مصتر جئون
-خب چند نفر میفرستم بدین بیارش
پ و: هه نه دیگه مصتر نشد قولی ک دادی قرار بود که یه عمارت بدی
-اوم آدم بد قولی نیستم میدم بچه ها کلیدشو بهت بدن فقطت دختره. تا فردا حاضر باشه
پ و: باش با اجا.......
کوک قعط کرد
تمام حرفاشون تو گوشم اکو میشد
+ازت متنفرمممممم(جیغ گریه)
پ و: الان ک فکر میکنم همیچین بدم نیستیا با یه عمارت سفید گرفتم بخاطرت
+عوضی
بخاطر حرفی که زدم کمربندشو باز کرد آخرین باری که ازش کتک خوردم شیش سالم بود اونم بخاطر اینکه آبمیوه رو ریختم رو لباسش قطره اشکی از گوشه چشمم افتاد با اولین ضربش درد تو کل وجودم پیچید با هر ضربش در دو تا استخونام حس میکرد بعد از یک ساعت درست کشید از کارش رفت کل لباسای صورتیم ساپورت سفیدم خونی و پاره شده بودن دیدم یه خدمتکار اومد مچ دستمو گرفت کشوندم سمت یه اتاق گفت برم حموم رفتم داخل حموم آبو ک باز کردم ریخت رو زخمام آتیش گرفت کل بدنم ولی به زور خودمو شستم رفتم بیرون اشکام بی صدا میریخت یه دست لباس سیاه داد دستم ولی من دلم لباسای خودمو میخواست به زور لباسارو پوشیدم موهام با حوله خشک کردم دوباره دستمو گرفت بردم تو همون اتاق
+ببخشید میشه بهم یه لیوان آب بدین؟
✓ببخشید ولی ارباب گفته به شما هیچی ندیم
لبخند زدم سرمو رو پاهام گذاشتم خوابیدم.........
بلخره بغضم ترکید هرچی التماسش کردم که زنگ نزنه ولی زد نگران خودم نبودم نگران جین و نامحون بودم اونا بخاطر من زمین میخورن
پ و: الو سلام جناب جئون حالتون چطوره
-زرتو بزن
پ و: بلخره واستون گرفتمش
-دخترتو میگی دک؟
پ و: بله مصتر جئون
-خب چند نفر میفرستم بدین بیارش
پ و: هه نه دیگه مصتر نشد قولی ک دادی قرار بود که یه عمارت بدی
-اوم آدم بد قولی نیستم میدم بچه ها کلیدشو بهت بدن فقطت دختره. تا فردا حاضر باشه
پ و: باش با اجا.......
کوک قعط کرد
تمام حرفاشون تو گوشم اکو میشد
+ازت متنفرمممممم(جیغ گریه)
پ و: الان ک فکر میکنم همیچین بدم نیستیا با یه عمارت سفید گرفتم بخاطرت
+عوضی
بخاطر حرفی که زدم کمربندشو باز کرد آخرین باری که ازش کتک خوردم شیش سالم بود اونم بخاطر اینکه آبمیوه رو ریختم رو لباسش قطره اشکی از گوشه چشمم افتاد با اولین ضربش درد تو کل وجودم پیچید با هر ضربش در دو تا استخونام حس میکرد بعد از یک ساعت درست کشید از کارش رفت کل لباسای صورتیم ساپورت سفیدم خونی و پاره شده بودن دیدم یه خدمتکار اومد مچ دستمو گرفت کشوندم سمت یه اتاق گفت برم حموم رفتم داخل حموم آبو ک باز کردم ریخت رو زخمام آتیش گرفت کل بدنم ولی به زور خودمو شستم رفتم بیرون اشکام بی صدا میریخت یه دست لباس سیاه داد دستم ولی من دلم لباسای خودمو میخواست به زور لباسارو پوشیدم موهام با حوله خشک کردم دوباره دستمو گرفت بردم تو همون اتاق
+ببخشید میشه بهم یه لیوان آب بدین؟
✓ببخشید ولی ارباب گفته به شما هیچی ندیم
لبخند زدم سرمو رو پاهام گذاشتم خوابیدم.........
۶.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.