سهلانگاری

#سهل_انگاری
.
مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش را پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟
وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: «خوابیده». بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن. فقط گوش داد. آروم آروم چشم هایش خیس شد و لبش را گاز گرفت. بعد گفت: «تقصیر منه که اینقدر تو را با حامد تنها میذارم، منو ببخش». من که اصلاً تصور همچنین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیسِ عرق شدم.
#شهید_یوسف_کلاهدوز

منبع : کتاب نیمه پنهان ماه، جلد ۸، ص ۳۰.
.
.
. #کلام_بزرگان
وقتی محبت باشد، از محبت خارها گل می شود؛ اگر چیز ناخوشایندی هم، در همسر وجود داشته باشد، وقتی محبت بود آن چیزهای ناخوشایند به کلی رنگ می بازد؛ و محبت، همه ی چاله ها را صاف می کند.
. #شهدا #شهید_کلاهدوز #سبک_زندگی_شهدا #مهروماه #نیمه_پنهان_ماه #عاشقانه_شهدایی #بخون
دیدگاه ها (۱)

#جوان_مرد.دخترم ۹ روزه بود که علی از منطقه اومد. برای عقیقه،...

#خونسرد.صبح زود حمید میخواست بره بیرون. براش تخم مرغ آبپز کر...

#قرار_عاشقی 🌹 .تمام ترسم از این است که یک شب بخواهی که به خ...

#دست_به_غذا_نزد. ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره ...

ضربه ای از عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط