لعنت به پسرای از خود راضی«۱۳»
اوللل لایککک:/
_اره من تو حالت نرمال تا ۱۲ خوابم بعد حالا که تا دیر وقت بیدار بودم حداقل باید تا ساعت ۵ بخوابم.
+خیلی خب ولش کن اینو میخواستم بگم مهمه.
_خب؟
+میخواستم بگم من امروز با چند تا از بچه های بانتن میخایم بریم رستوران تو هم بیا مهمون من.
_سانزوو...این مهمههه؟..نه این مهمه؟ببین خدانکنه ببینمت پارت میکنم.
+حالا که اینجور شد دیگه مهمونت نمیکنم.فقط زود بیا تا ساعت ۱۲ونیم به رستورانی که میگم بیا.البته انقدر گفتم دیر بیا چون باید کارای دخترونت بکنی دیر میشه.
خودم و خودم پوزخند زدم:ساعت ۱۱و نیم اونجام.
گوشی رو قطع کردم و این پهلو و اون پهلو شدم تا اینکه از سرجام بلند شدم.ابی به صورتم زدم ی بیسکویت گذاشتم تو دهنم و رفتم تا لباس بپوشم.بهتر بود ی لباس تقریباً رسمی بپوشم چون ممکنه اونا هم رسمی باشن پس دست کردم و لباسم رو پوشیدم(عکس میدم)موهام رو نبستم و دورم باز بود. حرکت کردم سمت سالن.ترجیح میدادم با اسکیتم برم پس اونو کنار در برداشتم کفش اسپرت به پا کردم و حرکت کردم.بعد از چند دقیقه رسیدم به محل مورد نظرم و وارد رستوران شدم از همون نگاه اول فهمیدم کجا هستن آخه کلی آدم کله گنده دور ی میز بودن و بعدشم مگه میشه موهای صورتی سانزو رو نشناخت؟با پام ضربه ای به پایین اسکیت زدم و باعث شد اسکیت بالا بیاد و با دستم گرفتمش و نزدیک اونا شدم.سانزو چشمش به من خورد:خیلی خب اینم از عضو جدید بانتن.تقریبا همشون برگشتن و نگاهم کردن و یخورده خجالت کشیدم.نشستم صندلی کنار سانزو.همونطور که فکر میکردم اونا هم تا حدی لباس رسمی پوشیده بودن.بعضی از اونا رو میشناختم.ران و ریندو هایتانی.ی نفر بود که زخمی رو چشمش داشت و ی نفر دیگه روی پیشونیش بود.
سانزو:خیلی خب ا/ت اینا افراد دیگه بانتن هستن.خودتو معرفی کن.
پوکر نگاهش کردم:خودت اسممو گفتی نیازی به توضیح بیشتر نبود.
ران شروع کرد به حرف زدن.چهرش یجور خاصی بود:خیلی خب ا/ت من تو رو میشناسم البته تا حالا باهات درگیر نشدم.عضو قبلی نسل اول توکیو مانجی رییس دسته ششم.خوشحالم که تو اولین ملاقات جبهمون یکیه.
ا/ت:منم همینطور....
_اره من تو حالت نرمال تا ۱۲ خوابم بعد حالا که تا دیر وقت بیدار بودم حداقل باید تا ساعت ۵ بخوابم.
+خیلی خب ولش کن اینو میخواستم بگم مهمه.
_خب؟
+میخواستم بگم من امروز با چند تا از بچه های بانتن میخایم بریم رستوران تو هم بیا مهمون من.
_سانزوو...این مهمههه؟..نه این مهمه؟ببین خدانکنه ببینمت پارت میکنم.
+حالا که اینجور شد دیگه مهمونت نمیکنم.فقط زود بیا تا ساعت ۱۲ونیم به رستورانی که میگم بیا.البته انقدر گفتم دیر بیا چون باید کارای دخترونت بکنی دیر میشه.
خودم و خودم پوزخند زدم:ساعت ۱۱و نیم اونجام.
گوشی رو قطع کردم و این پهلو و اون پهلو شدم تا اینکه از سرجام بلند شدم.ابی به صورتم زدم ی بیسکویت گذاشتم تو دهنم و رفتم تا لباس بپوشم.بهتر بود ی لباس تقریباً رسمی بپوشم چون ممکنه اونا هم رسمی باشن پس دست کردم و لباسم رو پوشیدم(عکس میدم)موهام رو نبستم و دورم باز بود. حرکت کردم سمت سالن.ترجیح میدادم با اسکیتم برم پس اونو کنار در برداشتم کفش اسپرت به پا کردم و حرکت کردم.بعد از چند دقیقه رسیدم به محل مورد نظرم و وارد رستوران شدم از همون نگاه اول فهمیدم کجا هستن آخه کلی آدم کله گنده دور ی میز بودن و بعدشم مگه میشه موهای صورتی سانزو رو نشناخت؟با پام ضربه ای به پایین اسکیت زدم و باعث شد اسکیت بالا بیاد و با دستم گرفتمش و نزدیک اونا شدم.سانزو چشمش به من خورد:خیلی خب اینم از عضو جدید بانتن.تقریبا همشون برگشتن و نگاهم کردن و یخورده خجالت کشیدم.نشستم صندلی کنار سانزو.همونطور که فکر میکردم اونا هم تا حدی لباس رسمی پوشیده بودن.بعضی از اونا رو میشناختم.ران و ریندو هایتانی.ی نفر بود که زخمی رو چشمش داشت و ی نفر دیگه روی پیشونیش بود.
سانزو:خیلی خب ا/ت اینا افراد دیگه بانتن هستن.خودتو معرفی کن.
پوکر نگاهش کردم:خودت اسممو گفتی نیازی به توضیح بیشتر نبود.
ران شروع کرد به حرف زدن.چهرش یجور خاصی بود:خیلی خب ا/ت من تو رو میشناسم البته تا حالا باهات درگیر نشدم.عضو قبلی نسل اول توکیو مانجی رییس دسته ششم.خوشحالم که تو اولین ملاقات جبهمون یکیه.
ا/ت:منم همینطور....
۳.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.