Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part16
رفتیم بالایی پشت بوم ک خیلی قشنگ بود کل ساختمان ها دیده میشد محو زیبایی هایی ساختما ها بودم ک امیرعلی لبه پشت بوم نشست و دست منو گرفت و کشوند طرفش خودش
امیرعلی:بیا پیشم بشین(باصدای دورگه)
صداشو ک مردونه کرد لپ هام سرخ شد و کنارش نشستم نیم ساعت بود ک بینمون سکوت بود
شیرین:امیرعلی یک سوال بپرسم؟
امیرعلی:جانم بپرس
شیرین:تو قیافت شبیه ی ایرانی ها نیست خارجی؟
امیرعلی:اره مامانم باباش عربه مامانش ایرانی بابام فرانسه
شیرین:چی جالب
امیرعلی:اره بابامامانم خارجی هارو میورده خونشون و پذیرایی میکردن بعد با بابام اونجا اشنا میشن و ازدواج میکنن و منم تو فرانسه به دنیا امدم و تا ۱۹ سالگی اونجا بودم
شیرین: پس برای همین خوشتیپی
بعد این حرفم سرمو انداختم پایین
امیرعلی:اره دیگ هم خون عربی دارم هم ایرانی هم فرانسه مشترکم من
شیرین: حالا چرا امدی ایران؟ بعد چرا اینجا کار میکنی
امیرعلی: من تو فرانسه پسر خوبی نبودم(نبودم رو کشیده میگه) یک کلاب داشتم هرشب تو پارتی ها بودم الکل میخوردم دختر بازی میکردم بعد بابام فهمید منو فرستاد پیش خانواده مامانم اونجا هم چشم چران کردم فرستادمت اینجا تا تنبیه بشم
شیرین: اها
چشم چران دختر بازی رو گفت یک جوری شدم قیافم درهم شد
امیرعلی: خواهر برادر داری؟
شیرین: یکخواهر داشتم ک تو ۱۳ سالگی مرد(بابغض)
امیرعلی:چرا؟
شیرین:خواهرم سرطان داشت پول درمانشو نداشتیم یک شب با دردی ک داشت مرد(اینم با بغض میگه)
امیرعلی:اخی خدا رحمتش کنه
شیرین: اوم
امیرعلی: بابات چیکاره؟
شیرین: بابام؟ کارمند بانک بوده الان بازنشسته شده
باید دروغ میگفتماخه زشته ک بگم بابام قاتل روانی
امیرعلی:اووو پس وضیعتون خوبه چرا کار میکنی؟
شیرین:برای سرگرمی
اینو ک گفتم دستشو دورکمرم گذاشت و منو نزدیک خودش کرد نفس هاش تو صورتم میخورد
امیرعلی: خیلی خوشگلی
صورتشو نزدیک کرد ک لبامو ببوسه خودمو عقب کشیدم و دستشو از دور کمرم ورداشتم
شیرین: ببخشید من باید برم تایم استراحت میکائل تموم شد
اینو گفتم و زود در رفتم،رفتم دنبال میکائل و بردمش تو اتاق
همیش تو فکر بودم و احساس خفگی میکردم
میکائل: احساس گناه میکنی؟
Part16
رفتیم بالایی پشت بوم ک خیلی قشنگ بود کل ساختمان ها دیده میشد محو زیبایی هایی ساختما ها بودم ک امیرعلی لبه پشت بوم نشست و دست منو گرفت و کشوند طرفش خودش
امیرعلی:بیا پیشم بشین(باصدای دورگه)
صداشو ک مردونه کرد لپ هام سرخ شد و کنارش نشستم نیم ساعت بود ک بینمون سکوت بود
شیرین:امیرعلی یک سوال بپرسم؟
امیرعلی:جانم بپرس
شیرین:تو قیافت شبیه ی ایرانی ها نیست خارجی؟
امیرعلی:اره مامانم باباش عربه مامانش ایرانی بابام فرانسه
شیرین:چی جالب
امیرعلی:اره بابامامانم خارجی هارو میورده خونشون و پذیرایی میکردن بعد با بابام اونجا اشنا میشن و ازدواج میکنن و منم تو فرانسه به دنیا امدم و تا ۱۹ سالگی اونجا بودم
شیرین: پس برای همین خوشتیپی
بعد این حرفم سرمو انداختم پایین
امیرعلی:اره دیگ هم خون عربی دارم هم ایرانی هم فرانسه مشترکم من
شیرین: حالا چرا امدی ایران؟ بعد چرا اینجا کار میکنی
امیرعلی: من تو فرانسه پسر خوبی نبودم(نبودم رو کشیده میگه) یک کلاب داشتم هرشب تو پارتی ها بودم الکل میخوردم دختر بازی میکردم بعد بابام فهمید منو فرستاد پیش خانواده مامانم اونجا هم چشم چران کردم فرستادمت اینجا تا تنبیه بشم
شیرین: اها
چشم چران دختر بازی رو گفت یک جوری شدم قیافم درهم شد
امیرعلی: خواهر برادر داری؟
شیرین: یکخواهر داشتم ک تو ۱۳ سالگی مرد(بابغض)
امیرعلی:چرا؟
شیرین:خواهرم سرطان داشت پول درمانشو نداشتیم یک شب با دردی ک داشت مرد(اینم با بغض میگه)
امیرعلی:اخی خدا رحمتش کنه
شیرین: اوم
امیرعلی: بابات چیکاره؟
شیرین: بابام؟ کارمند بانک بوده الان بازنشسته شده
باید دروغ میگفتماخه زشته ک بگم بابام قاتل روانی
امیرعلی:اووو پس وضیعتون خوبه چرا کار میکنی؟
شیرین:برای سرگرمی
اینو ک گفتم دستشو دورکمرم گذاشت و منو نزدیک خودش کرد نفس هاش تو صورتم میخورد
امیرعلی: خیلی خوشگلی
صورتشو نزدیک کرد ک لبامو ببوسه خودمو عقب کشیدم و دستشو از دور کمرم ورداشتم
شیرین: ببخشید من باید برم تایم استراحت میکائل تموم شد
اینو گفتم و زود در رفتم،رفتم دنبال میکائل و بردمش تو اتاق
همیش تو فکر بودم و احساس خفگی میکردم
میکائل: احساس گناه میکنی؟
۱۰.۵k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.