☆ چند پارتی ☆
☆ چند پارتی ☆
ا/ت حامله هست و جیمین نمیدونه بعد یک شب ا/ت میخواست به جیمین بگه که حامله هست چ بعد دعوا شون میشه و جیمین ا/ت رو میرنه البته دست خودش نبوده
☆Part ۵☆
انتخوابتو کرده بودی ، شاید قلبت؟ ...
ا/ت : هوففف بسه دیگه بهت میگم [کلافه]
جیمین : چیشده؟؟؟
ا/ت : تو ، تو تو
جیمین : من چی ؟
نمیتونستی بگی ، یادت آمد بیبی چکت هنو توی کیفت بود پس اونو دادیش به جیمین ، هنوز توی شک بود
☆ ادمین : حق داره پسرم🥲
ا/ت : جای حساس داستانه برووو
ادمین : باشه بابا ☆
جیمین : تو ، تو حام*له ایی؟[تعجب]
ا/ت : اممم ، اره
☆پرش زمانی به ۱ سال بعد ☆
ویو ا/ت
الان یک سال از اون موضوع میگذره ، الان یه دختر خیلی خوشگل داریم
☆ادمین : هعی پایان خوش
ا/ت : میشه آنقدر نپری وقت داستان ؟ ☆
ا/ت : خب داشتم میگفتم ، ما خیلی شاد و خوشحالیم
The End
ا/ت حامله هست و جیمین نمیدونه بعد یک شب ا/ت میخواست به جیمین بگه که حامله هست چ بعد دعوا شون میشه و جیمین ا/ت رو میرنه البته دست خودش نبوده
☆Part ۵☆
انتخوابتو کرده بودی ، شاید قلبت؟ ...
ا/ت : هوففف بسه دیگه بهت میگم [کلافه]
جیمین : چیشده؟؟؟
ا/ت : تو ، تو تو
جیمین : من چی ؟
نمیتونستی بگی ، یادت آمد بیبی چکت هنو توی کیفت بود پس اونو دادیش به جیمین ، هنوز توی شک بود
☆ ادمین : حق داره پسرم🥲
ا/ت : جای حساس داستانه برووو
ادمین : باشه بابا ☆
جیمین : تو ، تو حام*له ایی؟[تعجب]
ا/ت : اممم ، اره
☆پرش زمانی به ۱ سال بعد ☆
ویو ا/ت
الان یک سال از اون موضوع میگذره ، الان یه دختر خیلی خوشگل داریم
☆ادمین : هعی پایان خوش
ا/ت : میشه آنقدر نپری وقت داستان ؟ ☆
ا/ت : خب داشتم میگفتم ، ما خیلی شاد و خوشحالیم
The End
۲۳.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.