p15
از زبان تهیونگ
تهیونگ : گندش بزنن
ات :ت...ته...
تهیونگ : ات!
رفتم سمتش بغلش کردم...داشت سعی میکرد با لباسم خودشو قایم کنه. چهرش خیلی مظلومه...با دیدن خون ریزیش دیگه حتی کنترلمم از دست ندادم. این حس چیه...انگار احساس سنگینی میکنم...قلبم که نمیتپه اولین باره داره دردم میگیره...چطور بعد این همه زخم شدنش بازم بهم اطمینان داره که کمکش کنم...وقتی بشت سر هم داره اسیب میبینه...منم با بقیه ومپایرا فرقی ندارم.. جز خشم و بیرحمی چی توی من دیدی...من از همه ترسناک ترم..این چهره معصوم جاش تو قلب من نیس..من همین دیشب بهت اسیب زدم...به هیچکس اجازه ندادم خونتو بخوره ولی اخر خودم اینکارو کردم
ات : مم..نونم...ته ته
تهیونگ : *شوکه*
ات : نمیدونم چی باعث گریت شده..و..ولی...تا ابد بهت مدیونم ته ته...نبودی معلوم نبود چه بلایی سرم میومد
من حتی متوجه نشدم که دارم اشک میریزم...احساسش نکردم...اره..ومپایرا چیزی رو احساس نمیکنن..ولی اون ته ته گفتنش...
فلش بک 200 سال پیش....
مامان تهیونگ : ته ته برو برادرتو صدا کن و بیا شام بخوریم
تهیونگ : داداش کوچیکه رف قربانی بیاره
مامان تهیونگ : اوهه مردم بیچاره
پدر تهیونگ : بیچاره ها؟ نگو دلت میخواد بمونیم رو همین غذای بیمزه تقصیر خودشونه میخواستن انسان بدنیا نیان..ما ومپایریم..باید خون بخوریم..خون خالص و خوشمزه شیرین هم از کجا میاد؟ از انسان...پس بهتره اون دهن گشادتو ببندی
تهیونگ : بابا با مامانم اینطور حرف نزن
مادر تهیونگ : ته ته مرد کوچولوی من
پدر تهیونگ : اینطور صداش نکن!..دوس نداری که پسر بزرگمون لوس از اب دربیاد
تهیونگ : نه!..اتفاقا من خوشحال میشم مامان اینطور صدام کنه
مامان تهیونگ :*خنده*
پایان فلش بک......
ات : ته ته..چرا گریه میکنی
تهیونگ با صدای نسبتا اروم : مامان...
تهیونگ : گندش بزنن
ات :ت...ته...
تهیونگ : ات!
رفتم سمتش بغلش کردم...داشت سعی میکرد با لباسم خودشو قایم کنه. چهرش خیلی مظلومه...با دیدن خون ریزیش دیگه حتی کنترلمم از دست ندادم. این حس چیه...انگار احساس سنگینی میکنم...قلبم که نمیتپه اولین باره داره دردم میگیره...چطور بعد این همه زخم شدنش بازم بهم اطمینان داره که کمکش کنم...وقتی بشت سر هم داره اسیب میبینه...منم با بقیه ومپایرا فرقی ندارم.. جز خشم و بیرحمی چی توی من دیدی...من از همه ترسناک ترم..این چهره معصوم جاش تو قلب من نیس..من همین دیشب بهت اسیب زدم...به هیچکس اجازه ندادم خونتو بخوره ولی اخر خودم اینکارو کردم
ات : مم..نونم...ته ته
تهیونگ : *شوکه*
ات : نمیدونم چی باعث گریت شده..و..ولی...تا ابد بهت مدیونم ته ته...نبودی معلوم نبود چه بلایی سرم میومد
من حتی متوجه نشدم که دارم اشک میریزم...احساسش نکردم...اره..ومپایرا چیزی رو احساس نمیکنن..ولی اون ته ته گفتنش...
فلش بک 200 سال پیش....
مامان تهیونگ : ته ته برو برادرتو صدا کن و بیا شام بخوریم
تهیونگ : داداش کوچیکه رف قربانی بیاره
مامان تهیونگ : اوهه مردم بیچاره
پدر تهیونگ : بیچاره ها؟ نگو دلت میخواد بمونیم رو همین غذای بیمزه تقصیر خودشونه میخواستن انسان بدنیا نیان..ما ومپایریم..باید خون بخوریم..خون خالص و خوشمزه شیرین هم از کجا میاد؟ از انسان...پس بهتره اون دهن گشادتو ببندی
تهیونگ : بابا با مامانم اینطور حرف نزن
مادر تهیونگ : ته ته مرد کوچولوی من
پدر تهیونگ : اینطور صداش نکن!..دوس نداری که پسر بزرگمون لوس از اب دربیاد
تهیونگ : نه!..اتفاقا من خوشحال میشم مامان اینطور صدام کنه
مامان تهیونگ :*خنده*
پایان فلش بک......
ات : ته ته..چرا گریه میکنی
تهیونگ با صدای نسبتا اروم : مامان...
۷۹.۳k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.