فیک:عشق ناخواسته
فیک:عشق ناخواسته
p⁶
صدای تیر اندازی اومد
_اَه لعنتی
ات ترسیده بود این رو از حالت های چهره اش میشد فهمید
جونگ کوک گوشیشو از توی جیبش در آورد و به یکی زنگ زد _نگهبان هارو دو برابر کن خودت هم بیا اینجا
(علامت دستیار شخصی جئون لی مین هو &)
جونگ کوک ویو
دست ات رو گرفتم و سمت طبقه بالا بردمش خیلی ترسیده بود و بدنش عین یه پرنده کوچولو میلرزید هنوز هم نمیدونم چه مرگم شده چرا تو این موقعیت دلم میخواست فقط نگاش کنم انگار با هر بار دیدن اون دوباره متولد میشدم .این اولین باری بود که قلبم میتپید
ات ویو
اینجا چه خبر شده
جئون دستمو کشید و منو سمت طبقه بالا از ترس هیچی نمیفهمیدم
اول که منو دزدیده بود بعد داشت نجاتم میداد؟
همه چی مبهم بود همه چی.انگار مه دور همه قضایا پیچیده
وقتی به اتاقش رسیدیم راهش رو سمت ته راه رو کج کرد در اتاقی رو با کلید تو جیبش باز کرد که تاحالا ندیده بودمش.
یه اتاق با کلی سک.س توی
و د ف
_اینجا بمون کسی نمیتونه بیاد اینجا
در رو بست و قفلش کرد و از پشت در گفت _مواظب خودت باش زود برمیگردم قول میدم
هنوز همون جوری بهت زده وایساده بودم اتاق بزرگی بود خیلی بزرگ با یه تخت و شلاق و یه عالمه وسیله دیگه
پشت در نشستم صدایی اومد که توجه منو به خودش جلب کرد
&قربان طبق دستورتون تعداد نگهبان ها بیشتر شد
_خوبه نمیدونی این حمله کار کیه ؟
&راستش راستش...
_جون بکن دیگه
&کار اون مین سونگ هو عه
با شنیدن اسم بابام جا خوردم
البته اونقدرا هم غیر عادی نبود ولی بازم انتظار نداشتم
_تو مواظب ات باش توی اون اتاقه من هم میرم پایین
&چشم ارباب
جونگ کوک ویو
داشتم میرفتم پایین که...
p⁶
صدای تیر اندازی اومد
_اَه لعنتی
ات ترسیده بود این رو از حالت های چهره اش میشد فهمید
جونگ کوک گوشیشو از توی جیبش در آورد و به یکی زنگ زد _نگهبان هارو دو برابر کن خودت هم بیا اینجا
(علامت دستیار شخصی جئون لی مین هو &)
جونگ کوک ویو
دست ات رو گرفتم و سمت طبقه بالا بردمش خیلی ترسیده بود و بدنش عین یه پرنده کوچولو میلرزید هنوز هم نمیدونم چه مرگم شده چرا تو این موقعیت دلم میخواست فقط نگاش کنم انگار با هر بار دیدن اون دوباره متولد میشدم .این اولین باری بود که قلبم میتپید
ات ویو
اینجا چه خبر شده
جئون دستمو کشید و منو سمت طبقه بالا از ترس هیچی نمیفهمیدم
اول که منو دزدیده بود بعد داشت نجاتم میداد؟
همه چی مبهم بود همه چی.انگار مه دور همه قضایا پیچیده
وقتی به اتاقش رسیدیم راهش رو سمت ته راه رو کج کرد در اتاقی رو با کلید تو جیبش باز کرد که تاحالا ندیده بودمش.
یه اتاق با کلی سک.س توی
و د ف
_اینجا بمون کسی نمیتونه بیاد اینجا
در رو بست و قفلش کرد و از پشت در گفت _مواظب خودت باش زود برمیگردم قول میدم
هنوز همون جوری بهت زده وایساده بودم اتاق بزرگی بود خیلی بزرگ با یه تخت و شلاق و یه عالمه وسیله دیگه
پشت در نشستم صدایی اومد که توجه منو به خودش جلب کرد
&قربان طبق دستورتون تعداد نگهبان ها بیشتر شد
_خوبه نمیدونی این حمله کار کیه ؟
&راستش راستش...
_جون بکن دیگه
&کار اون مین سونگ هو عه
با شنیدن اسم بابام جا خوردم
البته اونقدرا هم غیر عادی نبود ولی بازم انتظار نداشتم
_تو مواظب ات باش توی اون اتاقه من هم میرم پایین
&چشم ارباب
جونگ کوک ویو
داشتم میرفتم پایین که...
۲.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.