خون اشام شب🍷p1..♣️
سلام ♥️خب این پارت اول داستانم هست..
ژانز خون اشامی هست و معرفی مختصر راجب شخصیت ها
تهیونگ:خون اشام،جذاب،۱۳۳سالشه
جئون جونگ کوک:خون اشام برادر تهیونگه،خفن و جذاب،بی رحم،۱۳۰ساله
جیمین:انسانه نه خون اشام نه گرگینه،باهوش ،یه مافیاس،ولی تحت سلطه خوناشام ها قرار داره ولی رابطه خیلی نزدیکی با اون ها داره در حد برادر،۲۴سالشه رنگ چشماش خاکستری
شوگا:خون اشام،چهره سردی داره و خیلی جذاب ،چشماش ابیه
ا/ت:۲۱ساله، جادوییه،باهوشه، ظاهری متفاوت و اما جذاب ،پدر مادرشو از بچه گی از دست داده
شروع داستان..
شنیدین که میگن حرفا درد دارن🖤این یه حقیقته ...دردای روحی که حرفای مردم بهت وارد میکنن بیشتر از درد جسمی عذاب اوره...هر روز بهم طعنه میزدن... دیدن این همه ضربه که بهم وارد میکردن سنگ دلم میکرد
کار هر روزم این بود که ولش کن به حرف مردم اهمیت نده ولی ...تا کی؟!
رنگ چشمام قرمز بود و این باعث میشد مردم فکر کنن من جادوییم یا یه ومپایر ....در حالی که من یه انسان بودم یه انسان خاص .انگشت اشاره مردم به سمت من بود .کسی بهم کار نمی داد فقط ارباب بهم کار داد اون منو به عنوان رئیس باند انتخاب کرد البته رئیسی که زیر دست اربابشه.. رفتار خیلی خوبی باهام داشت و بهم محبت میکرد .ارباب یه مافیا بود و یه کلاه بردار بزرگ..در واقع تنها کسی که قبولم داشت و برام ارزش قائل بود..
ولی هدفش از این کارا استفاده از من بود..به عنوان یه هکر معروف پیش ارباب شناخته شده بودم و اون من رو برای معامله ها می فرستاد...
دقت و تمرکز بالایی داشتم و چشمای تیز بین ...و این دلیلی بود برای اینکه یه تیرانداز ماهر باشم⛓یه جورایی مجبور بود ازم مراقبت کنه چون براش سود زیادی داشتم
گایز منتظر پارت بعد باشی لایک پلیز😙
ژانز خون اشامی هست و معرفی مختصر راجب شخصیت ها
تهیونگ:خون اشام،جذاب،۱۳۳سالشه
جئون جونگ کوک:خون اشام برادر تهیونگه،خفن و جذاب،بی رحم،۱۳۰ساله
جیمین:انسانه نه خون اشام نه گرگینه،باهوش ،یه مافیاس،ولی تحت سلطه خوناشام ها قرار داره ولی رابطه خیلی نزدیکی با اون ها داره در حد برادر،۲۴سالشه رنگ چشماش خاکستری
شوگا:خون اشام،چهره سردی داره و خیلی جذاب ،چشماش ابیه
ا/ت:۲۱ساله، جادوییه،باهوشه، ظاهری متفاوت و اما جذاب ،پدر مادرشو از بچه گی از دست داده
شروع داستان..
شنیدین که میگن حرفا درد دارن🖤این یه حقیقته ...دردای روحی که حرفای مردم بهت وارد میکنن بیشتر از درد جسمی عذاب اوره...هر روز بهم طعنه میزدن... دیدن این همه ضربه که بهم وارد میکردن سنگ دلم میکرد
کار هر روزم این بود که ولش کن به حرف مردم اهمیت نده ولی ...تا کی؟!
رنگ چشمام قرمز بود و این باعث میشد مردم فکر کنن من جادوییم یا یه ومپایر ....در حالی که من یه انسان بودم یه انسان خاص .انگشت اشاره مردم به سمت من بود .کسی بهم کار نمی داد فقط ارباب بهم کار داد اون منو به عنوان رئیس باند انتخاب کرد البته رئیسی که زیر دست اربابشه.. رفتار خیلی خوبی باهام داشت و بهم محبت میکرد .ارباب یه مافیا بود و یه کلاه بردار بزرگ..در واقع تنها کسی که قبولم داشت و برام ارزش قائل بود..
ولی هدفش از این کارا استفاده از من بود..به عنوان یه هکر معروف پیش ارباب شناخته شده بودم و اون من رو برای معامله ها می فرستاد...
دقت و تمرکز بالایی داشتم و چشمای تیز بین ...و این دلیلی بود برای اینکه یه تیرانداز ماهر باشم⛓یه جورایی مجبور بود ازم مراقبت کنه چون براش سود زیادی داشتم
گایز منتظر پارت بعد باشی لایک پلیز😙
۲۰.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.