Family members
پارت ۷
***
ا/ت : کوک زنگ زد و گفت تا دیر وقت نمیاد و ما بخوابیم *یونا رو خوابوندم و کارای مربوطه رو انجام دادم و آماده شدم که بخوابم*
* نصفه شب*
کوک: ساعت سه نصفه شب بود که برگشتم خونه و آروم سمت اتاقمون رفتم تا یونا رو بیدار نکنم و رفتن سمت ا/ت و کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم که از خواب بیدار شد*
ا/ت: جونگ کوک تویی؟
کوک: آره ( آروم)
ا/ت: غذا خوردی؟
کوک: نه!
ا/ت: آروم بیا بریم پایین غذاتو گرم کنم!
کوک: میتونی؟
ا/ت: آره ( خمیازه).. بریم
*
کوک: صدای یونا از اتاقش بلند شد*
ا/ت: تو برو بخواب من شیرش رو بدم..تو برو
کوک: باشه..شب بخیر*
ا/ت: شب بخیر..رفتم سمت اتاق یونا*
*صبح*
کوک: از موقعی که اومدم یونا سه بار بیدار شده تا صبح دیگه مجبور شده بودیم بیاریمش پیش خودمون*
ا/ت: وقتی از خواب بیدار شدم یه صحنه قشنگ پدر دختری..جونگ کوک شیشه بدست یونا رو بغل کرده بود و یونا هم عین جوجه ها رفته بود تو بغل کوک*
کوک: صبح بخیر ( آروم)
ا/ت: سرمو تکون دادم* ( یعنی صبح تو عم بخیر
کوک: میخوای ببرمش حموم؟
ا/ت: اگه میخوای..باشه
کوک: آروم لباساشو درآوردم بدنش داغ داغ بود*
***
ا/ت : کوک زنگ زد و گفت تا دیر وقت نمیاد و ما بخوابیم *یونا رو خوابوندم و کارای مربوطه رو انجام دادم و آماده شدم که بخوابم*
* نصفه شب*
کوک: ساعت سه نصفه شب بود که برگشتم خونه و آروم سمت اتاقمون رفتم تا یونا رو بیدار نکنم و رفتن سمت ا/ت و کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم که از خواب بیدار شد*
ا/ت: جونگ کوک تویی؟
کوک: آره ( آروم)
ا/ت: غذا خوردی؟
کوک: نه!
ا/ت: آروم بیا بریم پایین غذاتو گرم کنم!
کوک: میتونی؟
ا/ت: آره ( خمیازه).. بریم
*
کوک: صدای یونا از اتاقش بلند شد*
ا/ت: تو برو بخواب من شیرش رو بدم..تو برو
کوک: باشه..شب بخیر*
ا/ت: شب بخیر..رفتم سمت اتاق یونا*
*صبح*
کوک: از موقعی که اومدم یونا سه بار بیدار شده تا صبح دیگه مجبور شده بودیم بیاریمش پیش خودمون*
ا/ت: وقتی از خواب بیدار شدم یه صحنه قشنگ پدر دختری..جونگ کوک شیشه بدست یونا رو بغل کرده بود و یونا هم عین جوجه ها رفته بود تو بغل کوک*
کوک: صبح بخیر ( آروم)
ا/ت: سرمو تکون دادم* ( یعنی صبح تو عم بخیر
کوک: میخوای ببرمش حموم؟
ا/ت: اگه میخوای..باشه
کوک: آروم لباساشو درآوردم بدنش داغ داغ بود*
۴۵.۴k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.