part6
+نترس کاری باهاشون ندارن
/از کجااا میدونییی
+ چون...
دیگه داشتن میرفتن رو اعصابم بلند گفتم ..
................................................................
گفتم: چون اون دیگه برای مافیا بندر کار میکنه
چویا چش غره ای بهم رفت که شونه هامو بالا انداختم یهو پسری که همراهشون بود صداش بلند شد
/هههههاااااا چووویااا ایننن چییی میگههه مافیاااا یعنییی چییی هااا
چویا چشاش رو روهم فشار داد و باز کرد یهو اون دختره رو مخ دوباره صداش رو بلند کرد اصلا چرا اونجوری چسبیده به چویا
~امکانن ندارهه چویا هیچ وقت این کار رو نمیکنه مگه نه چویا تو هیچ وقت عضو مافیا نمیشی و محکم تر به چویا چسبید
از این جچر دخترا واقعا بدم میومد یعنی چی که همچین میچسبی بهش اخه اگه میزاشتن این دختررو ادبش میکردم
+بچه ها نگران نباشین یه معامله ای کردم که خیلی به نفعمونه پس تا وقتی نگفتم به مافیا حمله نکنین تا برنگشتم هم کاری به کار کسی نداشته باشین
از جام بلند شدم و چویا رو از بغل اون اون جوجه صورتی کشیدم بیرون و گفتم
_بیا چویا وقت نداریم باید زود تر شروع کنیم به گشتن
+خیلی خوب ... بچه ها خدافظ
و ازشون دور شدیم
تو راه بودیم داشتیم برمی گشتیم از تو کوچه تاریکی داشتیم رد میشدیم که چویا بغل دیوار وایساد برگشتم سمتش دیدم زیپ شلوارش رو کشید پایین که باصدای بلند گفتم
_ههووییی حداقل قبلش یه خبری بده
+ اهه نکنه برای دسشویی کردن هم باید اجازه بگیرم بعدشم اینجا گی نداریم که نگرانش باشیم
بعد نگاهش خبیث شد و بهم گفت
+ مگر اینکه یه نفرمون باشه
داغ شدم و رومو برگردوندم
_نخیرمم کارت رو زود تموم کن باید بریم همین حالاش هم دیر کردیم
خنده ای کرد و بعد تموم شدن کارش اومد کنارم
اهه نکنه چویا ...
اههه دازای ولش کن به تو اصلا...
بابت تاخیر ببخشید ❤✨
/از کجااا میدونییی
+ چون...
دیگه داشتن میرفتن رو اعصابم بلند گفتم ..
................................................................
گفتم: چون اون دیگه برای مافیا بندر کار میکنه
چویا چش غره ای بهم رفت که شونه هامو بالا انداختم یهو پسری که همراهشون بود صداش بلند شد
/هههههاااااا چووویااا ایننن چییی میگههه مافیاااا یعنییی چییی هااا
چویا چشاش رو روهم فشار داد و باز کرد یهو اون دختره رو مخ دوباره صداش رو بلند کرد اصلا چرا اونجوری چسبیده به چویا
~امکانن ندارهه چویا هیچ وقت این کار رو نمیکنه مگه نه چویا تو هیچ وقت عضو مافیا نمیشی و محکم تر به چویا چسبید
از این جچر دخترا واقعا بدم میومد یعنی چی که همچین میچسبی بهش اخه اگه میزاشتن این دختررو ادبش میکردم
+بچه ها نگران نباشین یه معامله ای کردم که خیلی به نفعمونه پس تا وقتی نگفتم به مافیا حمله نکنین تا برنگشتم هم کاری به کار کسی نداشته باشین
از جام بلند شدم و چویا رو از بغل اون اون جوجه صورتی کشیدم بیرون و گفتم
_بیا چویا وقت نداریم باید زود تر شروع کنیم به گشتن
+خیلی خوب ... بچه ها خدافظ
و ازشون دور شدیم
تو راه بودیم داشتیم برمی گشتیم از تو کوچه تاریکی داشتیم رد میشدیم که چویا بغل دیوار وایساد برگشتم سمتش دیدم زیپ شلوارش رو کشید پایین که باصدای بلند گفتم
_ههووییی حداقل قبلش یه خبری بده
+ اهه نکنه برای دسشویی کردن هم باید اجازه بگیرم بعدشم اینجا گی نداریم که نگرانش باشیم
بعد نگاهش خبیث شد و بهم گفت
+ مگر اینکه یه نفرمون باشه
داغ شدم و رومو برگردوندم
_نخیرمم کارت رو زود تموم کن باید بریم همین حالاش هم دیر کردیم
خنده ای کرد و بعد تموم شدن کارش اومد کنارم
اهه نکنه چویا ...
اههه دازای ولش کن به تو اصلا...
بابت تاخیر ببخشید ❤✨
۴.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.