پارتی هشت نفره p¹⁸
ا.ت دستش رو میبره و چاقو رو پرت میکنه اون سمت آشپزخونه طفلک اصلا به اعضا فکر نمیکرد که الا کجان..بعد یهو از درد شدید میوفته رو زمین ..جیهوپ صدایی از آشپزخونه میشنوه و میره به سمت آشپزخونه خونه..بعد ا.ت هم دوباره میره زیر میز و اونجا مخفی میشه..یه دستش روی شکمش و بچش هستش و یه دستش هم روی زمین...
جیهوپ میره توی آشپزخونه و ا.ت رو می بینه..ا.ت از درد داشت گریه میکرد..
جیهوپ با وحشت و فریاد میزنه : ا.تتتتتت
همه ی اعضا وقتی میرسن به آشپزخونه بعد ا.ت رو میبینن که توی بغل جیهوپ هستش...
شوگا :جی.....جیهوپ...
جیهوپ: حر نزنید فقط یکی زنگ بزنه به دکتر
کوک: وایییی...وایییی... بانی کوچولوم داره میاد...
شوگا: نههههههه... کوک بانی کوچولوت یا پیشی کوچولوم الان نمیاد هفت هشت ماه دیگه میاددد...
*پرش زمانی* دو ساعت بعد.
ا.ت روی مبل بیهوش بود و یه سرم بهش وصل بود...
جین: دیگه هیچ وقت هندسامم رو تنها نمیزارم.. هیچ وقت
تهیونگ: خودم با دست خودم خفشون میکنم ...
کوک: به نظرتون چرا دستهای بانی کوچولوم زخمی بود؟
نامی: وقتی رفتم توی آشپزخونه چاقوی خونی رو دیدم .. فکر کنم دستشکرو بریده بود..
جیمین: حالا خوب شد که اتفاقی براش نیوفتاد...
شوگا: بابا سرش رو خلوطوکنید برید توی آشپزخونه حرف بزنید..
بعد از نیم ساعت.. ا.ت بلند میشه و از پله ها میره بالا.. به نظر میکند که حالش بهتر از قبل بود..
جیهوپ:بچه ها ... ا.ت بلند شد..
شوگا :وایسید ... بعدا ازش سوال بپرسید..
جیهوپ میره توی آشپزخونه و ا.ت رو می بینه..ا.ت از درد داشت گریه میکرد..
جیهوپ با وحشت و فریاد میزنه : ا.تتتتتت
همه ی اعضا وقتی میرسن به آشپزخونه بعد ا.ت رو میبینن که توی بغل جیهوپ هستش...
شوگا :جی.....جیهوپ...
جیهوپ: حر نزنید فقط یکی زنگ بزنه به دکتر
کوک: وایییی...وایییی... بانی کوچولوم داره میاد...
شوگا: نههههههه... کوک بانی کوچولوت یا پیشی کوچولوم الان نمیاد هفت هشت ماه دیگه میاددد...
*پرش زمانی* دو ساعت بعد.
ا.ت روی مبل بیهوش بود و یه سرم بهش وصل بود...
جین: دیگه هیچ وقت هندسامم رو تنها نمیزارم.. هیچ وقت
تهیونگ: خودم با دست خودم خفشون میکنم ...
کوک: به نظرتون چرا دستهای بانی کوچولوم زخمی بود؟
نامی: وقتی رفتم توی آشپزخونه چاقوی خونی رو دیدم .. فکر کنم دستشکرو بریده بود..
جیمین: حالا خوب شد که اتفاقی براش نیوفتاد...
شوگا: بابا سرش رو خلوطوکنید برید توی آشپزخونه حرف بزنید..
بعد از نیم ساعت.. ا.ت بلند میشه و از پله ها میره بالا.. به نظر میکند که حالش بهتر از قبل بود..
جیهوپ:بچه ها ... ا.ت بلند شد..
شوگا :وایسید ... بعدا ازش سوال بپرسید..
۲.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.