عاقبت اعتماد⛓️(7)
عاقبت اعتماد⛓️(7)
جیمین
یعنی چی لی هان؟ چرا؟(یهو یاد اون 4 نفری ک کشته افتادم) همشون از باند لی هان بود!
_مستر پارک؟...قبوله؟
+قبوله...
*فلش بک به وقتی حرفا شون تموم شد و رفتن خونشون
جیمین
وای جیمین گند زدی ب همه چیز...چرا دقت نکردییی ک اون 4 نفری ک کشته شدن همه از باند لی هان بودددد یعنی ات می خواد لی هان رو بکشه؟ ولی چرا؟ یعنی فقط هدف ات لی هان بوده؟ اون فقط لی هان رو می خواست؟ ولی چرا؟ ولی شانس آوردم ک نمیدونه که لی هان رئیس کدوم بانده الان باید یه نقشه ی جدید بکشم
.
.
ات
وقتی گفتم لی هان یجوری شد. ولی قبول کرد. می خوام وقتی کار لی هان رو تموم کردم با لیا فرار کنیم بخاطر همین باندمو میدم بهش.....ولی واس چی می خواست گذشتم رو بدونه؟ گذشته ی من به چه درد اون می خوره؟...تا صبح با این فکر و خیال ها خوابم نبرد
ساعت 4 صبح بود ک خوابم برد
.
ات
از اتاقی ک بهم داده بودن بیرون اومدم و وارد غذا خوری زندان شدم و غذام رو گرفتم و روی میز نشستم
نباید بهش اعتماد می کردم کسی ک باهاش همکاری کردم بعد از اینکه باندم رو ازم گرفت منو ب پلیس تحویل داد یکی از آدم های لی هان بود..باید خودمو از اینجا خلاص می کردم
یکی از دخترها شوهر و بچه اش رو کشته بود می گفتن مشکل روانی داره هر کسی ک سر ب سرش بزاره رو می کشه منم همینو می خواستم بمیرم از این زندان راحت شم...
.
از خواب پریدم این دیگه چه خوابی بود...وای چقد خوابیدم ساعت ۱٢ و نیم بود
جیمین
یعنی چی لی هان؟ چرا؟(یهو یاد اون 4 نفری ک کشته افتادم) همشون از باند لی هان بود!
_مستر پارک؟...قبوله؟
+قبوله...
*فلش بک به وقتی حرفا شون تموم شد و رفتن خونشون
جیمین
وای جیمین گند زدی ب همه چیز...چرا دقت نکردییی ک اون 4 نفری ک کشته شدن همه از باند لی هان بودددد یعنی ات می خواد لی هان رو بکشه؟ ولی چرا؟ یعنی فقط هدف ات لی هان بوده؟ اون فقط لی هان رو می خواست؟ ولی چرا؟ ولی شانس آوردم ک نمیدونه که لی هان رئیس کدوم بانده الان باید یه نقشه ی جدید بکشم
.
.
ات
وقتی گفتم لی هان یجوری شد. ولی قبول کرد. می خوام وقتی کار لی هان رو تموم کردم با لیا فرار کنیم بخاطر همین باندمو میدم بهش.....ولی واس چی می خواست گذشتم رو بدونه؟ گذشته ی من به چه درد اون می خوره؟...تا صبح با این فکر و خیال ها خوابم نبرد
ساعت 4 صبح بود ک خوابم برد
.
ات
از اتاقی ک بهم داده بودن بیرون اومدم و وارد غذا خوری زندان شدم و غذام رو گرفتم و روی میز نشستم
نباید بهش اعتماد می کردم کسی ک باهاش همکاری کردم بعد از اینکه باندم رو ازم گرفت منو ب پلیس تحویل داد یکی از آدم های لی هان بود..باید خودمو از اینجا خلاص می کردم
یکی از دخترها شوهر و بچه اش رو کشته بود می گفتن مشکل روانی داره هر کسی ک سر ب سرش بزاره رو می کشه منم همینو می خواستم بمیرم از این زندان راحت شم...
.
از خواب پریدم این دیگه چه خوابی بود...وای چقد خوابیدم ساعت ۱٢ و نیم بود
۳.۶k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.