هفت شب-پارت⁴⁰
روی دو زانو کنار تخت نشسته بود!
+چ.چیکار میکنید؟ لطفا بلند شید
«اوکی ولی عاشق این اسکلم که از همون اول به کسایی که تو قمار برده بودنش احترام میزاشت👍😂»
دستم رو گرفت و بوسید!
+لطفا مارو ببخشید
+چی!!؟
آب دهنش رو با صدا قورت داد و ادامه داد:+چندین سال پیش..خاندان سلطنتی ای توی کره وجود داشتن..شاهزاده هان که یه اشراف زاده بود عاشق دختر ملکه و پادشاه میشه. اون به خواستگاری شاهدخت میاد. خانواده شاهدخت با ازدواج اون ها موافقت میکنن. اما شاهدخت یک نفر دیگه رو دوست داشت.
+اون کی بود؟
+یک فرد ناشناس که برای شاهدخت هدیه و نامه میفرستاد.
شاهدخت توی آخرین نامهش به اون از مکانی میگه که قبلتر کلیسا بوده. از مرد ناشناس میخواد که اونجا هم رو ببینن.
شاهدخت نیمه شب از قصر به سمت همون کلیسا فرار میکنه. وقتی به اونجا میرسه یک نفر زیر نور مهتاب منتظرش بوده.
مرد ناشناس سمت شاهدخت برمیگرده و اون کسی نبوده جز شاهزاده هان!
+وادفاک. حتما به هم میرسن دیگه.
+درسته. اون ها به هم میرسن و ازدواج میکنن. حاصل ازدواجشون یک پسر و یک دختر مرده به دنیا اومده بود.
+چ.چیکار میکنید؟ لطفا بلند شید
«اوکی ولی عاشق این اسکلم که از همون اول به کسایی که تو قمار برده بودنش احترام میزاشت👍😂»
دستم رو گرفت و بوسید!
+لطفا مارو ببخشید
+چی!!؟
آب دهنش رو با صدا قورت داد و ادامه داد:+چندین سال پیش..خاندان سلطنتی ای توی کره وجود داشتن..شاهزاده هان که یه اشراف زاده بود عاشق دختر ملکه و پادشاه میشه. اون به خواستگاری شاهدخت میاد. خانواده شاهدخت با ازدواج اون ها موافقت میکنن. اما شاهدخت یک نفر دیگه رو دوست داشت.
+اون کی بود؟
+یک فرد ناشناس که برای شاهدخت هدیه و نامه میفرستاد.
شاهدخت توی آخرین نامهش به اون از مکانی میگه که قبلتر کلیسا بوده. از مرد ناشناس میخواد که اونجا هم رو ببینن.
شاهدخت نیمه شب از قصر به سمت همون کلیسا فرار میکنه. وقتی به اونجا میرسه یک نفر زیر نور مهتاب منتظرش بوده.
مرد ناشناس سمت شاهدخت برمیگرده و اون کسی نبوده جز شاهزاده هان!
+وادفاک. حتما به هم میرسن دیگه.
+درسته. اون ها به هم میرسن و ازدواج میکنن. حاصل ازدواجشون یک پسر و یک دختر مرده به دنیا اومده بود.
۲.۷k
۱۴ مهر ۱۴۰۲