love shot (p15)
یونگی : جدا برگام
ا.ت: توهم یکی رو ندیدی که اینجوری باشه؟
یونگی : هوممم
ا.ت: منو تو واسه هم ساخته شدیم اوپااااااااا
یونگی: یااا اگه بیشتر ادامه بدی دیگه نمیکشمو کاری بدی میکنم
ا.ت : مثلا چی کار
یونگی سرشو برد جلو و لباشو روی لبای ا.ت گذاشت
یونگی: مثلا اینکار
ا.ت : یااااااا یونگییییییییی
یونگی: حالا بیا من بگیررررر
ا.ت: وایسااااااااا
یونگی : استاپ، ا.ت
ا.ت : هوم
یونگی : گشنمه آخرم بخاطر اون عوضی نرفتیم رستوران میخوای بریم خونه غذا بپزیم یا بریم رستورانی چیزی؟هوم
ا.ت: منم گشنمه ولی بیا بریم خونه
یونگی: اوکی بریممم
ا.ت دست یونگیرو گرفتو یونگی هم دستشونو گذاشت تو جیبش
بعدشم سوار ماشین شدنو رفتن خونه
یونگی: خب خب خب پیشی من چی میخوره؟
ا.ت: نمیدونم
یونگی : برگر؟
ا.ت : اوممممممم
من نشستم روی اوپن و به آشپزی یونگی نگاه می کردم که همه ماده ها رو آماده کردو نون برید و برگر چید حوصلم سر رفته بود پاهامو بردم سمت یونگی و کشیدم سمت خودم
یونگی : کوشولو مت چی میخواد؟
ا.ت: تورو
یونگی : خدااااااااا من که اینجام
ا.ت : همین جا وایسا تکون نخور
دستامو انداختم دور شونش و پا هامم دور کمرش حلقه کردم و لبامو گذاشتم روی گردنش و یه کیس مارک رو گردنش گذاشتم
یونگی : چرا خودت تنهایی کیس مارک میزاری؟
بعدش برگشت و لباشو سریع برد سر گردنم و یه کیس مارک روی گردنم گذاشت
ا.ت: عه عه عه
یونگی : چیه انتظار داری چی کار کنم جز این؟؟؟
ا.ت : مثل یه پیشی کوچولو همونطوری وایسی بزاری بغلت کنم
یونگی: هوممم آخه دیگه نمیتونستم
ا.ت: یونگییییی گ.....ش.....ن....م.......هههههههه
یونگی : غذا آمادست الان میارمش
یونگی دوتا برگرارو آورد و خودشم اومد مثل من روی اوپن نشست
شروع کردیم به غذا خوردن خیلی خوشمزه بود وقتی تموم شد از یونگی تشکر کردمو رفتم روی تخت و یونگی هم اومد کنارم رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد ولی فکر کنم کاملا خواب بود خیلی خسته شده بود پس لباشو بوسیدمو تو بغل گرمش خوابیدم
صبح که بیدار شدم هنوزم تو بغلش بودم خیلی کیوت خوابیده بود
بهش گفتم : بلند شو ولی بلند نشد پس لباشو محکم بوس کردمو گفتم پیشووو بیدار شووو
یونگی: یکی دیگه(اروم)
ا.ت : یبار دیگه بوسیدمش ولی یونگی سرمو گرفتو روم خیمه زدو (💔🤌)آروم لبامو مک زد منم همراهیش کردم از روم بلند شدو گفت صب بخیر پیشی
گفتم صبح تو هم بخیر
دوتامون رفتیمو کارای لازمو انجام دادیمو اومدیم صبحانه خوردیم که...
ایزی ایزی تامام تامام 🗿💔🥲
ا.ت: توهم یکی رو ندیدی که اینجوری باشه؟
یونگی : هوممم
ا.ت: منو تو واسه هم ساخته شدیم اوپااااااااا
یونگی: یااا اگه بیشتر ادامه بدی دیگه نمیکشمو کاری بدی میکنم
ا.ت : مثلا چی کار
یونگی سرشو برد جلو و لباشو روی لبای ا.ت گذاشت
یونگی: مثلا اینکار
ا.ت : یااااااا یونگییییییییی
یونگی: حالا بیا من بگیررررر
ا.ت: وایسااااااااا
یونگی : استاپ، ا.ت
ا.ت : هوم
یونگی : گشنمه آخرم بخاطر اون عوضی نرفتیم رستوران میخوای بریم خونه غذا بپزیم یا بریم رستورانی چیزی؟هوم
ا.ت: منم گشنمه ولی بیا بریم خونه
یونگی: اوکی بریممم
ا.ت دست یونگیرو گرفتو یونگی هم دستشونو گذاشت تو جیبش
بعدشم سوار ماشین شدنو رفتن خونه
یونگی: خب خب خب پیشی من چی میخوره؟
ا.ت: نمیدونم
یونگی : برگر؟
ا.ت : اوممممممم
من نشستم روی اوپن و به آشپزی یونگی نگاه می کردم که همه ماده ها رو آماده کردو نون برید و برگر چید حوصلم سر رفته بود پاهامو بردم سمت یونگی و کشیدم سمت خودم
یونگی : کوشولو مت چی میخواد؟
ا.ت: تورو
یونگی : خدااااااااا من که اینجام
ا.ت : همین جا وایسا تکون نخور
دستامو انداختم دور شونش و پا هامم دور کمرش حلقه کردم و لبامو گذاشتم روی گردنش و یه کیس مارک رو گردنش گذاشتم
یونگی : چرا خودت تنهایی کیس مارک میزاری؟
بعدش برگشت و لباشو سریع برد سر گردنم و یه کیس مارک روی گردنم گذاشت
ا.ت: عه عه عه
یونگی : چیه انتظار داری چی کار کنم جز این؟؟؟
ا.ت : مثل یه پیشی کوچولو همونطوری وایسی بزاری بغلت کنم
یونگی: هوممم آخه دیگه نمیتونستم
ا.ت: یونگییییی گ.....ش.....ن....م.......هههههههه
یونگی : غذا آمادست الان میارمش
یونگی دوتا برگرارو آورد و خودشم اومد مثل من روی اوپن نشست
شروع کردیم به غذا خوردن خیلی خوشمزه بود وقتی تموم شد از یونگی تشکر کردمو رفتم روی تخت و یونگی هم اومد کنارم رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد ولی فکر کنم کاملا خواب بود خیلی خسته شده بود پس لباشو بوسیدمو تو بغل گرمش خوابیدم
صبح که بیدار شدم هنوزم تو بغلش بودم خیلی کیوت خوابیده بود
بهش گفتم : بلند شو ولی بلند نشد پس لباشو محکم بوس کردمو گفتم پیشووو بیدار شووو
یونگی: یکی دیگه(اروم)
ا.ت : یبار دیگه بوسیدمش ولی یونگی سرمو گرفتو روم خیمه زدو (💔🤌)آروم لبامو مک زد منم همراهیش کردم از روم بلند شدو گفت صب بخیر پیشی
گفتم صبح تو هم بخیر
دوتامون رفتیمو کارای لازمو انجام دادیمو اومدیم صبحانه خوردیم که...
ایزی ایزی تامام تامام 🗿💔🥲
۱۰.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.