~~~فیک پرستار~~~
پارت : ۱۵
با جیغ جیغ کنان رنگ هارو برداشتم و با سرعت میگ میگ رفتم سمت پله ها
تند دوتا یکی پله هارو رد میکردم
+تو//له سگااااا وایسیننن بورام نیستم اگه..
و شق! خوردم به ی جسم سفت
و شاپ از پله ها افتادم پایین
رو هر چیزی بجز کف زمین فرود اومدم
نگاه کردم عههه این چقد شبیه بابای اون تو//له هاست
چشمام گرد شد چی میگی بورام خنگ خودشههه
_میشه بلند شین
+ها؟! اعاا
بسیار خب ، بلند شدم و صاف وایسادم
بلند شد و به لباساش نگااه انداخت و یه نگاهم سمت منه بد بخت حواله کرد
بد تر از همه لباسش هم گرون بود ، هم خوشگل بود ولی سیاه بود ، فا//ک! ریدم به لباسش پولشو حالا از کجا بیارمممم.
بغض کرده از دهن بی صاحبم پرید
+بخدا پولشو میدم
با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد کاملا مشخص بود عصبانیه
بیچاره صورتشم رنگی شده بود شبیه جوکر خدابیامرد
یهو پفی زدم زیر خنده
کلافه غرید
_مثل اینکه بجای پرستار یه بچه دیگه گرفتم
+عه ددی منم میشی؟!
چند قدم اومد جلو
_ددی میره حموم ، شب به خدمت دختر کوچولوشم میرسه
بعد رفت پایین سمت اتاقش
زارت الان به من چی گفت ؟!
دختر کوچولوش؟!؟
من بجز بابام دختر کسی دیگه ای نمیشم
زرر//ررت ، ارهههه
اون لحظه چشمام به بچه ها افتاد
عفریته های سگ مصب ، لاکردار ، موزی ، موشی ، آب فاظلاب
&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_
با هر جون کندنی که بود رنگارو از سر و بد//نم پاک کردم ، انقدر کیسه رو رو پوست بد//نم کشیده بودم که قرمز شده بود و میسوخت
لعنتی!
اما با فکر به اینکه کیم هم همینجوری مثل من میسابه نیشم تا بناگوش باز شد
حالشو میگیرم
بعد عوض کردن لباسام رفتم پایین.
شام آماده بود و با غر غر شکمم دستور خوردن اجرا شد
بازم اقا سرشو انداخته بود پایین عین گاو میخورد چرنده شدھ بود خوو از بس که انقدر علف میخوره ایشش
یک سلام بلند کردم
همه جواب سلام دادن غیر از اون گوریل ، باوا نخواستیممم
با نیش باز نشستم زرت!
سر همه چرخید سمتم
دا یون از خنده ریسه رفت
باباش هم بزور با خوردن دوغ سیع میکرد خنده شو بشوره ببره پایین
خانم چویی هم سرشو با ظرف ها گرم کرد
نگاه متعجبم رو سوبین نشست
با خنده درحالی که ریسه رفته بود و به لبو شبیح میشد گفت
¢بورام...جون....گوز//یدی!؟
چشمام درشت شد
بلند شدم که همه سر ها به طرفم چرخید
+اجازه بدین بی گناهیمو اثبات کنم
چرخیدم سمت صندلی بلندش کردم و چند بار تو هوا تکونش دادم
یک چیز کوچیک افتاد پایین با خوشحالی صندلی رو پایین گذاشتم
و سمت زمین خم شدم یک اسباب بازی گو//زو بود :((
+مثل اینکه یکی اسباب بازی گو//زو زیر صندلیم گذاشته
بچه ها با ترس زوم شدن تو ت//خم چشام
کیم سرشو با ضرب آورد بالا و به اسباب بازی کوچولو دستم نگاه انداخت
با جیغ جیغ کنان رنگ هارو برداشتم و با سرعت میگ میگ رفتم سمت پله ها
تند دوتا یکی پله هارو رد میکردم
+تو//له سگااااا وایسیننن بورام نیستم اگه..
و شق! خوردم به ی جسم سفت
و شاپ از پله ها افتادم پایین
رو هر چیزی بجز کف زمین فرود اومدم
نگاه کردم عههه این چقد شبیه بابای اون تو//له هاست
چشمام گرد شد چی میگی بورام خنگ خودشههه
_میشه بلند شین
+ها؟! اعاا
بسیار خب ، بلند شدم و صاف وایسادم
بلند شد و به لباساش نگااه انداخت و یه نگاهم سمت منه بد بخت حواله کرد
بد تر از همه لباسش هم گرون بود ، هم خوشگل بود ولی سیاه بود ، فا//ک! ریدم به لباسش پولشو حالا از کجا بیارمممم.
بغض کرده از دهن بی صاحبم پرید
+بخدا پولشو میدم
با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد کاملا مشخص بود عصبانیه
بیچاره صورتشم رنگی شده بود شبیه جوکر خدابیامرد
یهو پفی زدم زیر خنده
کلافه غرید
_مثل اینکه بجای پرستار یه بچه دیگه گرفتم
+عه ددی منم میشی؟!
چند قدم اومد جلو
_ددی میره حموم ، شب به خدمت دختر کوچولوشم میرسه
بعد رفت پایین سمت اتاقش
زارت الان به من چی گفت ؟!
دختر کوچولوش؟!؟
من بجز بابام دختر کسی دیگه ای نمیشم
زرر//ررت ، ارهههه
اون لحظه چشمام به بچه ها افتاد
عفریته های سگ مصب ، لاکردار ، موزی ، موشی ، آب فاظلاب
&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_&_
با هر جون کندنی که بود رنگارو از سر و بد//نم پاک کردم ، انقدر کیسه رو رو پوست بد//نم کشیده بودم که قرمز شده بود و میسوخت
لعنتی!
اما با فکر به اینکه کیم هم همینجوری مثل من میسابه نیشم تا بناگوش باز شد
حالشو میگیرم
بعد عوض کردن لباسام رفتم پایین.
شام آماده بود و با غر غر شکمم دستور خوردن اجرا شد
بازم اقا سرشو انداخته بود پایین عین گاو میخورد چرنده شدھ بود خوو از بس که انقدر علف میخوره ایشش
یک سلام بلند کردم
همه جواب سلام دادن غیر از اون گوریل ، باوا نخواستیممم
با نیش باز نشستم زرت!
سر همه چرخید سمتم
دا یون از خنده ریسه رفت
باباش هم بزور با خوردن دوغ سیع میکرد خنده شو بشوره ببره پایین
خانم چویی هم سرشو با ظرف ها گرم کرد
نگاه متعجبم رو سوبین نشست
با خنده درحالی که ریسه رفته بود و به لبو شبیح میشد گفت
¢بورام...جون....گوز//یدی!؟
چشمام درشت شد
بلند شدم که همه سر ها به طرفم چرخید
+اجازه بدین بی گناهیمو اثبات کنم
چرخیدم سمت صندلی بلندش کردم و چند بار تو هوا تکونش دادم
یک چیز کوچیک افتاد پایین با خوشحالی صندلی رو پایین گذاشتم
و سمت زمین خم شدم یک اسباب بازی گو//زو بود :((
+مثل اینکه یکی اسباب بازی گو//زو زیر صندلیم گذاشته
بچه ها با ترس زوم شدن تو ت//خم چشام
کیم سرشو با ضرب آورد بالا و به اسباب بازی کوچولو دستم نگاه انداخت
۴.۳k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.