pawn/ ادامه پارت ۸۹
تهیونگ: منم کیم تهیونگ هستم... بابت این نحوه ی آشناییمون هم عذر میخوام
-ایرادی نداره... عوضش بابت صداقتت ازت تشکر میکنم... هرکسی این صداقت و صراحت کلام رو نداره...
از این به بعد میتونی منو به عنوان دوست خودت به حساب بیاری... و هر کمکی ازم ساخته بود بهم بگی...
از لحظه ای که شروع به صحبت کرده بودن لحن جیسو بارها و بارها تغییر کرد... از همون ابتدا که از تهیونگ شاکی شد تا آخر که حالت صمیمانه تری به خودش گرفت...
ولی تهیونگ از اول جدی، خونسرد، بی میل و غمگین بود... و تا آخر هم همینطور ادامه داد...
نسبت به اینکه جیسو آدم منطقی ای بود و درکش کرد حس خوبی داشت و نگران نبود... بخاطر حسن نیتش درخواست دوستیشو پذیرفت و بهش گفت: لطفا حرفامون بین خودمون بمونه... خانوادم ازم شاکی میشن اگه بدونن راجع به گذشته صحبت کردم
جیسو: میمونه... جای نگرانی نیست...
**********
سارا و جیهون مشغول صحبت با خانواده لی بودن... و ته دلشون نگران بودن از اینکه تهیونگ رفتار خوبی نداشته باشه...تا اینکه جیسو و تهیونگ وارد خونه شدن...
همگی به سمتشون برگشتن و به چهره هاشون نگاه کردن تا حدس بزنن که بحثشون چطور پیش رفته...
جیسو شاد بنظر میومد... اما تهیونگ نه!
جیهون پرسید: خب... صحبتتون چطور پیش رفت؟...
تهیونگ با نگرانی به جیسو نگاه کرد... جیسو با متانت توضیح داد: عالی بود... ما مشکلی نداریم...
جیهون و سارا شادمان از اینکه همه چیز خوب پیش میره از جیسو و تهیونگ دعوت کردن که به جمعشون اضافه بشن...
*********
کارولین و چانیول صاحب دختری شده بودن و همچنان توی عمارت چویی مینهو به زندگیشون ادامه میدادن... دوهی همچنان با مینهو و چانیول قهر بود و باهاشون صحبت نمیکرد... و این پدر و پسر هم با وجود پشیمونی ای که بهش دچار شده بودن کاری ازشون برنمیومد... چون همه جا رو به دنبال ا/ت گشته بودن ولی هیچ رد و نشونی ازش بدست نیاورده بودن... ا/ت خیلی خوب تونسته بود خودشو از همه پنهان کنه... و این باعث رنجی پایدار میون خانوادش شده بود...
آیا این رنج پایانی هم داشت؟
-ایرادی نداره... عوضش بابت صداقتت ازت تشکر میکنم... هرکسی این صداقت و صراحت کلام رو نداره...
از این به بعد میتونی منو به عنوان دوست خودت به حساب بیاری... و هر کمکی ازم ساخته بود بهم بگی...
از لحظه ای که شروع به صحبت کرده بودن لحن جیسو بارها و بارها تغییر کرد... از همون ابتدا که از تهیونگ شاکی شد تا آخر که حالت صمیمانه تری به خودش گرفت...
ولی تهیونگ از اول جدی، خونسرد، بی میل و غمگین بود... و تا آخر هم همینطور ادامه داد...
نسبت به اینکه جیسو آدم منطقی ای بود و درکش کرد حس خوبی داشت و نگران نبود... بخاطر حسن نیتش درخواست دوستیشو پذیرفت و بهش گفت: لطفا حرفامون بین خودمون بمونه... خانوادم ازم شاکی میشن اگه بدونن راجع به گذشته صحبت کردم
جیسو: میمونه... جای نگرانی نیست...
**********
سارا و جیهون مشغول صحبت با خانواده لی بودن... و ته دلشون نگران بودن از اینکه تهیونگ رفتار خوبی نداشته باشه...تا اینکه جیسو و تهیونگ وارد خونه شدن...
همگی به سمتشون برگشتن و به چهره هاشون نگاه کردن تا حدس بزنن که بحثشون چطور پیش رفته...
جیسو شاد بنظر میومد... اما تهیونگ نه!
جیهون پرسید: خب... صحبتتون چطور پیش رفت؟...
تهیونگ با نگرانی به جیسو نگاه کرد... جیسو با متانت توضیح داد: عالی بود... ما مشکلی نداریم...
جیهون و سارا شادمان از اینکه همه چیز خوب پیش میره از جیسو و تهیونگ دعوت کردن که به جمعشون اضافه بشن...
*********
کارولین و چانیول صاحب دختری شده بودن و همچنان توی عمارت چویی مینهو به زندگیشون ادامه میدادن... دوهی همچنان با مینهو و چانیول قهر بود و باهاشون صحبت نمیکرد... و این پدر و پسر هم با وجود پشیمونی ای که بهش دچار شده بودن کاری ازشون برنمیومد... چون همه جا رو به دنبال ا/ت گشته بودن ولی هیچ رد و نشونی ازش بدست نیاورده بودن... ا/ت خیلی خوب تونسته بود خودشو از همه پنهان کنه... و این باعث رنجی پایدار میون خانوادش شده بود...
آیا این رنج پایانی هم داشت؟
۱۳.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.