رمان پارت 2
نظرتو بگو چون واقعا نیازش دادم ❤️
پارت بعدی رو بزارم ؟
همان موقع صندلی زیرم تکانی خورد و روی مسیر سفید رنگی به جلو حرکت کردند . تمام صندلی ها صف مانند حرکت کردن . صندلی ها بعد 1 دقیقه ایستادند ، نمیتوانستم صندلی اول صف را ببینم . رئیس جمهور داد زد :« اینم از نفر اول .» موهای تنم از داد و فریاد های مرد سیخ شد . بعد چند دقیقه آرام گرفت و رئیس بلند بلند خندید . نمی دانستم چه اتفاقی برای مردها به نوبت دارد می افتد . نوبت به مرد جلویی من رسید . چکه های عرق از صورتش می چکید . میتوانستم کلمات نجاتم بده را از چشمان ترسانش ببینم . چشمانم تار شد و بعد قطره گرمی روی صورتم لغزید . صندلی مرد جلوی من روی یک دایره مشکی رنگ قرار گرفت و بالای سرش هم استوانه ای به همان رنگ بود . از درون استوانه موجودی سبز لجنی بیرون امد . موجود شبیه زالو بود اما درازتر . دهانش دور تا دور دندان های تیز داشت . دهان زالو - مار روی دایره بنفشی که روی پیشانی مرد بود قرار گرفت . چشمان مرد پر درد شد و شروع کرد به فریاد زدن . من هم از ترس گریه ام گرفته بود . چشمان ناباور مرد تا لحظه آخر به من خیره شده بود ولی بعد چند دقیقه مرد بیهوش شد و چشمانش بسته شد . من از ترس همینطور اشک میریختم که ناگهان سر مرد بالا آمد و به من خیره شد . چشمان و موهای مرد بنفش شده بودند و میتوانستم پوچی را درون چشمانش ببینم . از ترس نمیتوانستم حتی ناله ای بکنم . صندلی من به حرکت افتاد و در دایره قرار گرفت . میتوانستم صدای بدن زالو را که با گرسنگی به سمت مغزم می آمد حس کنم . روی پیشانیم جسم تیزی را حس کردم و درد دیوانه واری در بدنم پیچید .
میخواستم در لحظه بمیرم و این درد را تجربه نکنم . احساس میکردم هزاران سوزن همزمان باهم در مغزم فرو رفت . با تمام وجودم عربده میزدم و اشکهایم دیوانه وار جاری میشد . درد داشت دیوانه ام میکرد اما یکهو درد قطع شد . صدای جیغ گوش خراش موجود گوشم را پر کرد . زالو مار با سرعتی زیاد توی هوا تکان تکان میخورد . جرقه ها دور بر صندلی می جهیدند و بعد برقها رفت و بند های عجیب صندلی باز شدند . از جایم پریدم و با پای برهنه به سمت دری که بالایش تابلو خروج بود دویدم . رئیس جمهور که صورت سرخش در تاریکی هم معلوم بود نعره زد :« نگهبانا نزارید فرار کنه .» یک مرد کت شلواری که جثه اش دوبرابر من بود به سمتم امد و من به سمت سرش پریدم و زانویم را در دماغش کوباندم ، صدای شکستن چند دندانش امد و دهانش پر خون شد . دادی زد و به زمین افتاد . از حرکت خودم کیف کردم و با خنده به سمت مرد دوم رفتم . از زیر مشتش جاخالی دادم و با تمام قدر در شکمش کوبیدم . تفش از ضربه ای که بهش زده بودم روی زمین پاشید ( این انیمه نیست که هرچی میشه خون بالا میارن ) . از زیر پای مرد سوم سر خوردم اما یک پایم را گرفت و پرتم کرد سمت دیوار . کمرم از درد تیر کشید و روی زمین افتادم . مرد به قصد له کردن سرم با پایش به سمتم امد اما من جا خالی دادم و مشتی حواله اش کردم . صورتش بنفش شد و درحالی که در مشتش فوت میکرد روی زمین افتاد . به سمت در دویدم و در را باز کردم .
این داستان ادامه دارد ...
به این میگن کرم که اینجا داستانو ول کردم 😂
پارت بعدی رو بزارم ؟
همان موقع صندلی زیرم تکانی خورد و روی مسیر سفید رنگی به جلو حرکت کردند . تمام صندلی ها صف مانند حرکت کردن . صندلی ها بعد 1 دقیقه ایستادند ، نمیتوانستم صندلی اول صف را ببینم . رئیس جمهور داد زد :« اینم از نفر اول .» موهای تنم از داد و فریاد های مرد سیخ شد . بعد چند دقیقه آرام گرفت و رئیس بلند بلند خندید . نمی دانستم چه اتفاقی برای مردها به نوبت دارد می افتد . نوبت به مرد جلویی من رسید . چکه های عرق از صورتش می چکید . میتوانستم کلمات نجاتم بده را از چشمان ترسانش ببینم . چشمانم تار شد و بعد قطره گرمی روی صورتم لغزید . صندلی مرد جلوی من روی یک دایره مشکی رنگ قرار گرفت و بالای سرش هم استوانه ای به همان رنگ بود . از درون استوانه موجودی سبز لجنی بیرون امد . موجود شبیه زالو بود اما درازتر . دهانش دور تا دور دندان های تیز داشت . دهان زالو - مار روی دایره بنفشی که روی پیشانی مرد بود قرار گرفت . چشمان مرد پر درد شد و شروع کرد به فریاد زدن . من هم از ترس گریه ام گرفته بود . چشمان ناباور مرد تا لحظه آخر به من خیره شده بود ولی بعد چند دقیقه مرد بیهوش شد و چشمانش بسته شد . من از ترس همینطور اشک میریختم که ناگهان سر مرد بالا آمد و به من خیره شد . چشمان و موهای مرد بنفش شده بودند و میتوانستم پوچی را درون چشمانش ببینم . از ترس نمیتوانستم حتی ناله ای بکنم . صندلی من به حرکت افتاد و در دایره قرار گرفت . میتوانستم صدای بدن زالو را که با گرسنگی به سمت مغزم می آمد حس کنم . روی پیشانیم جسم تیزی را حس کردم و درد دیوانه واری در بدنم پیچید .
میخواستم در لحظه بمیرم و این درد را تجربه نکنم . احساس میکردم هزاران سوزن همزمان باهم در مغزم فرو رفت . با تمام وجودم عربده میزدم و اشکهایم دیوانه وار جاری میشد . درد داشت دیوانه ام میکرد اما یکهو درد قطع شد . صدای جیغ گوش خراش موجود گوشم را پر کرد . زالو مار با سرعتی زیاد توی هوا تکان تکان میخورد . جرقه ها دور بر صندلی می جهیدند و بعد برقها رفت و بند های عجیب صندلی باز شدند . از جایم پریدم و با پای برهنه به سمت دری که بالایش تابلو خروج بود دویدم . رئیس جمهور که صورت سرخش در تاریکی هم معلوم بود نعره زد :« نگهبانا نزارید فرار کنه .» یک مرد کت شلواری که جثه اش دوبرابر من بود به سمتم امد و من به سمت سرش پریدم و زانویم را در دماغش کوباندم ، صدای شکستن چند دندانش امد و دهانش پر خون شد . دادی زد و به زمین افتاد . از حرکت خودم کیف کردم و با خنده به سمت مرد دوم رفتم . از زیر مشتش جاخالی دادم و با تمام قدر در شکمش کوبیدم . تفش از ضربه ای که بهش زده بودم روی زمین پاشید ( این انیمه نیست که هرچی میشه خون بالا میارن ) . از زیر پای مرد سوم سر خوردم اما یک پایم را گرفت و پرتم کرد سمت دیوار . کمرم از درد تیر کشید و روی زمین افتادم . مرد به قصد له کردن سرم با پایش به سمتم امد اما من جا خالی دادم و مشتی حواله اش کردم . صورتش بنفش شد و درحالی که در مشتش فوت میکرد روی زمین افتاد . به سمت در دویدم و در را باز کردم .
این داستان ادامه دارد ...
به این میگن کرم که اینجا داستانو ول کردم 😂
۳.۸k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.