شق و نفرت پارت۱۵♡
شق و نفرت پارت۱۵♡
هیون: خب خانم مینسو به شما(دوستان از اول بگم این قیمتا از خودم درووردم واقعی نیستن)
500000میلیون وون و بقیه هم همینطور
مینسو: واو مبلغی بالایی تا حالا همچین مبلغی دریافت نکرده بودم
خب نوسندتون گشادیش میاد پس پرش زمانی به شب
پرش زمانی به شب
(صدای در)
_عه انگاراومدن
ویو کوک
از دست مینسو اعصبانی بودم اما تا شب صبر کردم و حالا هم خانم تشریف اوردن
پایان ویو
لی و مینسو: سلام به همگی ما اومدیم
&او نیبینم که خیلی خوب با هم جور شدید
+بچه ها برید دستاتونو بشورید لباساتونو عوش کنید بیاید شام
مینسو: چشم پدر
ویو مینسو
کوک باهام قهر بود از صورتش مشخص بود اما خیلی خسته بودم پس رفتم بالا لباسامو عپض مردم و اومدم پایین
پایان ویو
+خب چه خبر چیکارا کردید
مینسو: راستش من خیلی خسته شدم اما کار عالی بود خوب پیش رفت
لی: همینطوره مینسو همکار خیلی خوبیه بی نظیره
مینسو: عا خیلی ممنونم تو هم همینطور
مینسو: راستش کل روزو فقط داشتم سایز بندی میکرم و مدل ها را امتحان میکردم واقعا خسته شدم
&انگار خیلی بهتون خوش گذشته
(غذاشونو خوردن)
مینسو: ببخشید من برم بخوابم خیلی خستم شب بخیر
کوک: منم رفتم شبتون بخیر
مینسو: عا کوک تو هم اومدی چی شده میخوای ساعت ۱٠بخوابی
کوک: هوم دلم میخواد
مینسو: اوکی باشه
ویو کوک
روی تخت خوابیدم رومو اونورکردم که دیدم صدای گریه مینسو میاد اول فکر کردم الکیه اما دیدم نه واقعا داره گریه میکنه سعی میکرد اروم گریه کنه که من نشنوم بهش محل ندادم اما دیگه نتونستم و برگشتم
پایان ویو
مینسو: هنوز نخوابیدی
کوک: نه اگر بزاری
مینسو: باشه اشکالی نداع من میرم تو یه اتاق دیگه تو راحت بخواب
ویو مینسو
خیلی خسته بودم و این رفتار کوک و همینطور اذیت سومین و مادرش و نبود یونا(یونا دوست خیلی خیلی صمیمی مینسو که برای هی مدت رفته امریکا)
داشتم اروم و بی صدا گریه میکردم دیدم کوک برگشت فکر کردم میخواد باهام اشت یکنه اما بد تر گفت نمیزاری بخوابم منم رفتم داخل یه اتاق دیگه
پایان ویو
کوک: باشه شب بخیر
ویو مینسو
بدون بغل کوک خوابم نمیبرد ولی از این که فشار زیادی هم روم بود خسته شده بودم
پایان ویو
ویو کوک
صدای گریه هاش اذیتم میکرد دلم براش سوخت تحمل گریه هاشو نداتشم اما باید تنبیه بشه تا دیگه اینجوری نکنه
پایان ویو
ادامه دارد.. ـ
هیون: خب خانم مینسو به شما(دوستان از اول بگم این قیمتا از خودم درووردم واقعی نیستن)
500000میلیون وون و بقیه هم همینطور
مینسو: واو مبلغی بالایی تا حالا همچین مبلغی دریافت نکرده بودم
خب نوسندتون گشادیش میاد پس پرش زمانی به شب
پرش زمانی به شب
(صدای در)
_عه انگاراومدن
ویو کوک
از دست مینسو اعصبانی بودم اما تا شب صبر کردم و حالا هم خانم تشریف اوردن
پایان ویو
لی و مینسو: سلام به همگی ما اومدیم
&او نیبینم که خیلی خوب با هم جور شدید
+بچه ها برید دستاتونو بشورید لباساتونو عوش کنید بیاید شام
مینسو: چشم پدر
ویو مینسو
کوک باهام قهر بود از صورتش مشخص بود اما خیلی خسته بودم پس رفتم بالا لباسامو عپض مردم و اومدم پایین
پایان ویو
+خب چه خبر چیکارا کردید
مینسو: راستش من خیلی خسته شدم اما کار عالی بود خوب پیش رفت
لی: همینطوره مینسو همکار خیلی خوبیه بی نظیره
مینسو: عا خیلی ممنونم تو هم همینطور
مینسو: راستش کل روزو فقط داشتم سایز بندی میکرم و مدل ها را امتحان میکردم واقعا خسته شدم
&انگار خیلی بهتون خوش گذشته
(غذاشونو خوردن)
مینسو: ببخشید من برم بخوابم خیلی خستم شب بخیر
کوک: منم رفتم شبتون بخیر
مینسو: عا کوک تو هم اومدی چی شده میخوای ساعت ۱٠بخوابی
کوک: هوم دلم میخواد
مینسو: اوکی باشه
ویو کوک
روی تخت خوابیدم رومو اونورکردم که دیدم صدای گریه مینسو میاد اول فکر کردم الکیه اما دیدم نه واقعا داره گریه میکنه سعی میکرد اروم گریه کنه که من نشنوم بهش محل ندادم اما دیگه نتونستم و برگشتم
پایان ویو
مینسو: هنوز نخوابیدی
کوک: نه اگر بزاری
مینسو: باشه اشکالی نداع من میرم تو یه اتاق دیگه تو راحت بخواب
ویو مینسو
خیلی خسته بودم و این رفتار کوک و همینطور اذیت سومین و مادرش و نبود یونا(یونا دوست خیلی خیلی صمیمی مینسو که برای هی مدت رفته امریکا)
داشتم اروم و بی صدا گریه میکردم دیدم کوک برگشت فکر کردم میخواد باهام اشت یکنه اما بد تر گفت نمیزاری بخوابم منم رفتم داخل یه اتاق دیگه
پایان ویو
کوک: باشه شب بخیر
ویو مینسو
بدون بغل کوک خوابم نمیبرد ولی از این که فشار زیادی هم روم بود خسته شده بودم
پایان ویو
ویو کوک
صدای گریه هاش اذیتم میکرد دلم براش سوخت تحمل گریه هاشو نداتشم اما باید تنبیه بشه تا دیگه اینجوری نکنه
پایان ویو
ادامه دارد.. ـ
۵.۸k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.