𝚙𝚊𝚒𝚗𝚏𝚞𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 𝚙𝚊𝚛𝚝3
مینهو:زنداداش سوجین همیشه اینجا میونه
جسی:آه چه بهتر از تنهایی در میای بیا بشین اینجا
سوهو بهم دست تکون داد و خندید
منم پیششون نشستم
مینهو:مین سو کجاس
جسی:کار داشت رفت سرکار...بشینین اینجا چی میخورین
مینهو:من که همیشه نسکافه میخورم
جسی:تو چی سوجین
+منم نسکافه
جسی:لیزا بیا اینجا(لیزا خدمتکارشون هست)
لیزا:بله خانم
جسی:دوتا نسکافه و یه دونه قهوه
لیزا تایید کرد و خواست بره ولی با جیغ سوهو بازم برگشت
سوهو:پس من چیییییی؟
خندیدم
+تو چی میخوری فسقلی
سوهو:منم آب پرتقال میخوام توشم نی بزارین من با نی میخورم
لیزا با خنده چشمی گفت و رفت سوهو پسر با نمکی بود با اینکه یک سال بزرگ شده ولی بازم کوچیکه
جسی:خوب مینهو تو کی شاغل میشی؟
مینهو:راستش نمیدونم فک کنم باید دانشگاه جدا برم
+چرا؟
مینهو:دانشگاه انتظامی....پلیس میشم
سوهو:واو عمو تو میخوای پلیس بشی؟
(فلش بک به دیروز بعد تولد)
#جیمین
با درد کمرم بلند شدم به بدنم نگاه کردم قشنگ رو دنده های با خط بزرگ یه چیزی به چینی نوشته بودن متوجه نشدم ولی یهو در باز شد و اومد داخل که گوشیمم زنگ میخورد
...:ببین کی زنگ میزنه
گوشی رو گرفت جلوم
_بدش من
.....:کی گفته میدم بهت؟
_اون نگرانمه گفتم بده
......:میخوای کاری کنم که دیگه نگرانت نباشه؟
_تو هیچ کاری نمیتونی بکنی
.....:یه کاری نکن بیارمش اینجا...کاری میکنم که ازت متنفر بشه
_باهاش کاری نداشته باش
.....:پس خوب حرفامو گوش میکنی.....یکم بعد آماده میشی میارت پایین باید روت کار کنن
(منظورش اینه باید رزمی کار باشه و.....)
رفت بیرون یکی اومد دستامو باز کرد و لباس دادو رفت گفت چند دیقه دیگه میاد تا ببرنم
من چیکار کردم....یعنی الان داره چیکار میکنه...
اومدن دستامو گرفتن و بردن حیاط روبروم وایستاد
...:بهت لباس میدن اصلانم قصد فرار نداشته باش وگرنه
_حرف اضافی نزن....فقط میخوام زود این کارا تموم شه ببین چجوری فکتو با زمین یکسان میکنه
.....:خوددانی
نیشخند زدم و بردنم یه جایی که تاریک بود و یه کیسه بوکس سیاه وسط بود و وسایل محافظ
بادیگارد:ریس گفتن چون تازه شروع کردین وسایل رزمی باید داشته باشین ولی بعد از چند روز باید خوب یاد بگیری فهمیدی
دستشو از بازوم کشیدم بیرون
بعد چند دیقه یه مرد که معلوم بود اونم اینجا کار میکنه ولی بازو های درشت و هیکلی بود اومد داخل
الکس:تو میتونی بری بیرون....خوب دستکشاتو بردار...میدونی که فقط برای اولین بار و آخرین بار دستکش دستت میکنی بعد این باید بدون اینا کار کنی..فهمیدی
_نمیگفتی هم میدونستم
الکس:زبون درازم که هستی...
دیگه چیزی نگفتم و دستکش هارو تو دستام کردم و اونم جلوم وایستاد
الکس:روبروی این کیسه وای میستی و دستاتو مشت میکنی و یکی جلو یکی عقب و در آخر مشت میزنی به این
خواستم مشت بزنم ولی
الکس:هی هی صب کن اینطوری مشت غلطه اینطوری بزن
و اونم دستاشو مشت کرد و به کیسه ضربه میزد
الکس:بزن
یکی به یکی آروم آروم میزدم....
#سوجین
مینهو:آرع یکسال دیکه میرم....نظر شما چیه استاد؟
+عالیه
نوشیدنی هامونو آوردن بعد از خوردن سوهو خواست تا باهاش بازی کنم رو تاب نشسته بود و منم هلش میدادم آفتاب روی صورتم میخورد و باعث بسته شدن چشمام میشد
#مین سو
خیلی کار داشتم از ساعت ۷ صبح رفته بودم و الان ساعت ۱۲ باید برم خونه رسیدم درو باز کردم و تو حیاط بودم و میخواستم برم داخل که سوجینو دیدم داشت با سوهو بازی میکرد انگار متوجه من شد منم برای اینکه تابلو نشه خواستم برم
جسی:آه چه بهتر از تنهایی در میای بیا بشین اینجا
سوهو بهم دست تکون داد و خندید
منم پیششون نشستم
مینهو:مین سو کجاس
جسی:کار داشت رفت سرکار...بشینین اینجا چی میخورین
مینهو:من که همیشه نسکافه میخورم
جسی:تو چی سوجین
+منم نسکافه
جسی:لیزا بیا اینجا(لیزا خدمتکارشون هست)
لیزا:بله خانم
جسی:دوتا نسکافه و یه دونه قهوه
لیزا تایید کرد و خواست بره ولی با جیغ سوهو بازم برگشت
سوهو:پس من چیییییی؟
خندیدم
+تو چی میخوری فسقلی
سوهو:منم آب پرتقال میخوام توشم نی بزارین من با نی میخورم
لیزا با خنده چشمی گفت و رفت سوهو پسر با نمکی بود با اینکه یک سال بزرگ شده ولی بازم کوچیکه
جسی:خوب مینهو تو کی شاغل میشی؟
مینهو:راستش نمیدونم فک کنم باید دانشگاه جدا برم
+چرا؟
مینهو:دانشگاه انتظامی....پلیس میشم
سوهو:واو عمو تو میخوای پلیس بشی؟
(فلش بک به دیروز بعد تولد)
#جیمین
با درد کمرم بلند شدم به بدنم نگاه کردم قشنگ رو دنده های با خط بزرگ یه چیزی به چینی نوشته بودن متوجه نشدم ولی یهو در باز شد و اومد داخل که گوشیمم زنگ میخورد
...:ببین کی زنگ میزنه
گوشی رو گرفت جلوم
_بدش من
.....:کی گفته میدم بهت؟
_اون نگرانمه گفتم بده
......:میخوای کاری کنم که دیگه نگرانت نباشه؟
_تو هیچ کاری نمیتونی بکنی
.....:یه کاری نکن بیارمش اینجا...کاری میکنم که ازت متنفر بشه
_باهاش کاری نداشته باش
.....:پس خوب حرفامو گوش میکنی.....یکم بعد آماده میشی میارت پایین باید روت کار کنن
(منظورش اینه باید رزمی کار باشه و.....)
رفت بیرون یکی اومد دستامو باز کرد و لباس دادو رفت گفت چند دیقه دیگه میاد تا ببرنم
من چیکار کردم....یعنی الان داره چیکار میکنه...
اومدن دستامو گرفتن و بردن حیاط روبروم وایستاد
...:بهت لباس میدن اصلانم قصد فرار نداشته باش وگرنه
_حرف اضافی نزن....فقط میخوام زود این کارا تموم شه ببین چجوری فکتو با زمین یکسان میکنه
.....:خوددانی
نیشخند زدم و بردنم یه جایی که تاریک بود و یه کیسه بوکس سیاه وسط بود و وسایل محافظ
بادیگارد:ریس گفتن چون تازه شروع کردین وسایل رزمی باید داشته باشین ولی بعد از چند روز باید خوب یاد بگیری فهمیدی
دستشو از بازوم کشیدم بیرون
بعد چند دیقه یه مرد که معلوم بود اونم اینجا کار میکنه ولی بازو های درشت و هیکلی بود اومد داخل
الکس:تو میتونی بری بیرون....خوب دستکشاتو بردار...میدونی که فقط برای اولین بار و آخرین بار دستکش دستت میکنی بعد این باید بدون اینا کار کنی..فهمیدی
_نمیگفتی هم میدونستم
الکس:زبون درازم که هستی...
دیگه چیزی نگفتم و دستکش هارو تو دستام کردم و اونم جلوم وایستاد
الکس:روبروی این کیسه وای میستی و دستاتو مشت میکنی و یکی جلو یکی عقب و در آخر مشت میزنی به این
خواستم مشت بزنم ولی
الکس:هی هی صب کن اینطوری مشت غلطه اینطوری بزن
و اونم دستاشو مشت کرد و به کیسه ضربه میزد
الکس:بزن
یکی به یکی آروم آروم میزدم....
#سوجین
مینهو:آرع یکسال دیکه میرم....نظر شما چیه استاد؟
+عالیه
نوشیدنی هامونو آوردن بعد از خوردن سوهو خواست تا باهاش بازی کنم رو تاب نشسته بود و منم هلش میدادم آفتاب روی صورتم میخورد و باعث بسته شدن چشمام میشد
#مین سو
خیلی کار داشتم از ساعت ۷ صبح رفته بودم و الان ساعت ۱۲ باید برم خونه رسیدم درو باز کردم و تو حیاط بودم و میخواستم برم داخل که سوجینو دیدم داشت با سوهو بازی میکرد انگار متوجه من شد منم برای اینکه تابلو نشه خواستم برم
۷.۵k
۰۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.