بچه ها این پارت حذف شده بود پارت ۱۶ فصل ۲ infiltrate
-کوچولو تو کی هستی که اینقد سریع اومدی تو قلبم؟ واقعا تو ادم درستی هستی؟
از خود بیخود بودم... تو قلبم اشوب بود... سعی کردم ارومش کنم اما نشد.. گفت الان وقتشه...
اصلا نمیدونم قلبم کی این تصمیم رو گرفت که من نیلا رو دوست دارم؟ کدوم بخش قلبم این رو تایید کرد که خودم خبر ندارم؟ اصلا کی تصویب شد؟
گفت الان وقتشه... قلبم بدجور میکوبید به سینم.. میدونستم چی ارومش میکنه... اما درسته؟
دیگه بدون این که فکر کنم کارم رو کردم اروم خم شدم و یه بوسه روی پیشونیش گذاشتم
-خوب بخوابی کوچولو..
صبح..
کوک ویو*
امروز زودتر پاشدم تا جزوه هارو برای نیلا بنویسم...
ظهر...
نمیدونم چرا نیلا هنوز نیومده از اتاقش بیرون... الان ظهره و یکم دیر شده
نگران شدم رفت دم در اتاقش
-نیلا... نیلا خوبی؟
+....
-نیلا ... میتونم بیام داخل؟
خیلی نگرانم کرد.... اگه براش اتفاقی افتاده باشه چی...
سریع در اتاق رو باز کردم و دیدم یچیزی داره زیر پتو تکون تکون میخوره... خدایا این چشههه
من قلبم اومد تو دهنم... خانم داره زیر پتوش بازی میکنه...
-نیلا داری چیکار میکنی؟
+هیننننن... تو کس اومدی تو اتاق*زیر پتو... ترسیده
-اروم باش... همین الان
+برو بیرونننننننن... پرووو
-چرااا... میخوای فرار کنی؟؟؟
+احمق لباس ندارمم..
-چرا زود تر نگفتی؟؟؟!!!!!
+من که گفتم تو نرفتی... حالا هم برو بیرونننننننن
-باشه باشه ببخشید...
نیلا ویو*
وای خدایاااا این چقد عجیبه... نه میتونم بگم پروعه نه باحاله نه دوست داشتنی... یه چیز بین همه ی اینا.. فقط کلمه عجیب غریب برازندشه
+من اومدم
-خوش اومدی... نیلا
+بله
-یه لحظه بیا بشین کارت دارم...
و به مبل کناریش اشاره کرد
+باشه
نشستم...
-خب ببین کاری که دیشب کردم فقط یه شوخی بود.. قصد اینکه اذیتت کنم رو نداشتم...
+بازم ازین شوخی های خرکیت بود؟
-خب اره..
+کوچولو تو کی اومدی تو قلبم گگگگگ( اداشو در میاره)
-هانننن؟
+خودت گفتی دیگه ... کوچولو تو کی اومدی تو قلبم.... خیلی خنده دار بود ... ولی این دفعه خیلی شوخیت خرکی نبود.. این دفعه واقعا خنده دار بود🤣
-چی داری میگی؟
+عجیب غریب... خودت دیشب بهم گفتی..
-تو اون موقع خواب نبودی مگهههه؟
+خب خودمو زده بودم به خواب
-نیلا... اینطور که فکر میکنی نیست..
+بریم سراغ درس؟
-من فقط بهت حرف زدم؟ .. منظورم اینه کار دیگه ای نکردم؟
+خب نه... تا جایی که یادم م... هینننن
کوک ویو*
یه دفعه این حرفو زد و فرار کرد...
کوچولو تازه فهمیده بود که اون شوخی نبود... 😌
-کوچولو زودتر بیا کلی درس داریم*داد و لبخند از خوشحالی
از خود بیخود بودم... تو قلبم اشوب بود... سعی کردم ارومش کنم اما نشد.. گفت الان وقتشه...
اصلا نمیدونم قلبم کی این تصمیم رو گرفت که من نیلا رو دوست دارم؟ کدوم بخش قلبم این رو تایید کرد که خودم خبر ندارم؟ اصلا کی تصویب شد؟
گفت الان وقتشه... قلبم بدجور میکوبید به سینم.. میدونستم چی ارومش میکنه... اما درسته؟
دیگه بدون این که فکر کنم کارم رو کردم اروم خم شدم و یه بوسه روی پیشونیش گذاشتم
-خوب بخوابی کوچولو..
صبح..
کوک ویو*
امروز زودتر پاشدم تا جزوه هارو برای نیلا بنویسم...
ظهر...
نمیدونم چرا نیلا هنوز نیومده از اتاقش بیرون... الان ظهره و یکم دیر شده
نگران شدم رفت دم در اتاقش
-نیلا... نیلا خوبی؟
+....
-نیلا ... میتونم بیام داخل؟
خیلی نگرانم کرد.... اگه براش اتفاقی افتاده باشه چی...
سریع در اتاق رو باز کردم و دیدم یچیزی داره زیر پتو تکون تکون میخوره... خدایا این چشههه
من قلبم اومد تو دهنم... خانم داره زیر پتوش بازی میکنه...
-نیلا داری چیکار میکنی؟
+هیننننن... تو کس اومدی تو اتاق*زیر پتو... ترسیده
-اروم باش... همین الان
+برو بیرونننننننن... پرووو
-چرااا... میخوای فرار کنی؟؟؟
+احمق لباس ندارمم..
-چرا زود تر نگفتی؟؟؟!!!!!
+من که گفتم تو نرفتی... حالا هم برو بیرونننننننن
-باشه باشه ببخشید...
نیلا ویو*
وای خدایاااا این چقد عجیبه... نه میتونم بگم پروعه نه باحاله نه دوست داشتنی... یه چیز بین همه ی اینا.. فقط کلمه عجیب غریب برازندشه
+من اومدم
-خوش اومدی... نیلا
+بله
-یه لحظه بیا بشین کارت دارم...
و به مبل کناریش اشاره کرد
+باشه
نشستم...
-خب ببین کاری که دیشب کردم فقط یه شوخی بود.. قصد اینکه اذیتت کنم رو نداشتم...
+بازم ازین شوخی های خرکیت بود؟
-خب اره..
+کوچولو تو کی اومدی تو قلبم گگگگگ( اداشو در میاره)
-هانننن؟
+خودت گفتی دیگه ... کوچولو تو کی اومدی تو قلبم.... خیلی خنده دار بود ... ولی این دفعه خیلی شوخیت خرکی نبود.. این دفعه واقعا خنده دار بود🤣
-چی داری میگی؟
+عجیب غریب... خودت دیشب بهم گفتی..
-تو اون موقع خواب نبودی مگهههه؟
+خب خودمو زده بودم به خواب
-نیلا... اینطور که فکر میکنی نیست..
+بریم سراغ درس؟
-من فقط بهت حرف زدم؟ .. منظورم اینه کار دیگه ای نکردم؟
+خب نه... تا جایی که یادم م... هینننن
کوک ویو*
یه دفعه این حرفو زد و فرار کرد...
کوچولو تازه فهمیده بود که اون شوخی نبود... 😌
-کوچولو زودتر بیا کلی درس داریم*داد و لبخند از خوشحالی
۴.۸k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.