شرکت اقای کیم...

#شرکت_اقای_کیم
#part4
"ویو ات"
وایییییی نه!این امکان نداره
این همون نیست که دیروز بهش برخورد کردم و....هوففف لعنتی!!!
اقای کیم:خانم ات...لباس فرم رو گرفتین؟
ات:عا...بله..!
و بعد به همون پسره نگاه کردم که با یه پوزخند رو لبش داشت بهم نگاه میکرد
کوک:نمیخوای معرفی کنی نامجون؟
نامجون:این کارمند جدیده شرکته...همون که بهت گفتم
اون پسره دیگه هیچی نگفت و باهمون پوزخند مسخره و مزخرفش داشت منو نگاه میکرد
ات:من کیم اتم...
کوک:من جئون جونگ کوکم...برادر ناتنی اقای کیم!
چیی؟؟؟؟؟؟؟بدبخت شدم که!
وایییی...حالاچه گوهی بخورم؟
ات:(لبخند ملیح)ام...اقای کیم با من کاری داشتین؟
نامجون:نه...الانم میتونی بری
یه تعظیم کوچولو کردم و از اتاق اومدم بیرون
پسره ی گودزیلا!فک کرده کی هست...با اون صداش و پوزخند مسخرش!...ولش...حالا چیکار کنم؟یعنی به اقای کیم میگه که من اونروز چه جوری باهاش حرف زدم؟یا گفته؟
همینجوری داشتم فکر میکردم و پوست لبم و میکندم که منشی اومد سمتم.
منشی:میخواین راهنماییتون کنم به اتاق؟
ات:اتاق؟
منشی:عاا...فکر کردم اقای کیم بهتون گفته!
ات:چیرو؟(متعجب)
منشی:همین که شدین دستیار اقای جئون دیگه!
ات:چ...چیییییی؟؟؟؟(داد)