"مافیای جذاب من"
"مافیای جذاب من"
پارت 3
ویو شوگا
برگشتم خونه...خونه سوتو کور بود چراغا خاموش بود یدفعه دیدم یونگ(برادر شوگا)
نشیته وسط حال و داره سیگار میکشه رفتم سمتش..
شوگا: یونگ چیکار داری میکنی کل خونه بوی سیگار میده پدرومادر کجان؟*عصبی*
(یونگ رو با این /نشون میدم)
/:یونگی من از تو بزرگترم ولی قبول نکردم جایگزینه پدر شم..یوری(خواهر شوگا)چه گناهی کرده بود که کشتینش اون به شماها کاری نداشت...*گریه*
گفتی میری انتقامشو میگیری از مکس پس چرا نگرفتی*داد*
شوگا: م..من
/:هیچی نمیخوام بشنوم تو نتونستی انتقام خواهرتو بگیری...واقعا که
شوگا: من نمیدونم کی خواهرمو کشته؟
/:خب معلومه مکس
شوگا: اره معلومه مکس ولی وقتی رفتم خواهرش اومدو گفت که اون کشته نمیدونم کی کشتتش..قول میدم یروزی قاتلشو پیدا کنم..
[فلش بک زمان حال]
امروز معامله رو انجام دادیم ولی اگر ات یونگو کشته باشه ی لحظه هم زندش نمیزارم..ولی خیلی تغییر کرده خوشگل تر شده فردا هم بایدد برم دنبالش و بریم برای خرید عروسیمون..
ویو ات
امروز قرار شوهر عزیزم بیاد دنبالم..ی لباس نه کوتاه نه بلند پوشیدم ی ارایش ملایم کردم موهامو باز کردم از پله ها رفتم پایین
مکس: اووه چقد خوشگل شدی؟
ات: مگه خوشگل نبودم
مکس: چرا خوشگل بودی خوشگلترم شدی
اومد بغلم کردو گفت:
مکس: حیف که تورو بدم به یونگی
ات: اینجوری نگو اونم خیلی خوشتیپو خوشگله
مکس: اووه نگو که ازش خوشت اومده*شیطونی*
ات: نه...
مکس: من تورو میشناسم ات..
ات: ای بابا..اره فقط ازش خوشم اومده..همین
مکس: اگر اذیتت کرد بگو خودم کلشو میکنم..
داشتیم حرف میزدیم که یهو خدمتکار اومد
(علامت خدمتکاربا این∆نشون میدم)
∆: خانم اقای مین اومدن..
ات: باشه
ات: مکس خداحافظ
مکس: خداحافظ
رفتم جلوی در دیدم به ماشین تکیه داده ی کت شلوار مشکی پوشیده موهاشو حالت داده بود خیلی جذاب شده بود غرقه نگاش بودم که با صداش به خودم اومدم
شوگا: خانم سون(فامیلیه ا/ت)
شوگا: خانم سون
ات: بله بله..
شوگا: کجایید؟بیا سوار شو*سرد*
ات: اهان ببخشید
رفتم سوار شدم درو برام باز نکرد بدجور نگام میکرد..
ات: کجا میریم؟
شوگا: مزون عروس*سرد*
ات: اهان
شوگا: مادرم ی چند تا انتخاب کرده..از بین اونا یکیو انتخاب میکنی*سرد*
ات: اهان..ببخشید میتونم یونگی صداتون کنم
شوگا: اره*سرد*
دیگت تا برسیم اونجا هیچی نگفتیم تا اینکه از ماشین پیاده شدم که....
پارت 3
ویو شوگا
برگشتم خونه...خونه سوتو کور بود چراغا خاموش بود یدفعه دیدم یونگ(برادر شوگا)
نشیته وسط حال و داره سیگار میکشه رفتم سمتش..
شوگا: یونگ چیکار داری میکنی کل خونه بوی سیگار میده پدرومادر کجان؟*عصبی*
(یونگ رو با این /نشون میدم)
/:یونگی من از تو بزرگترم ولی قبول نکردم جایگزینه پدر شم..یوری(خواهر شوگا)چه گناهی کرده بود که کشتینش اون به شماها کاری نداشت...*گریه*
گفتی میری انتقامشو میگیری از مکس پس چرا نگرفتی*داد*
شوگا: م..من
/:هیچی نمیخوام بشنوم تو نتونستی انتقام خواهرتو بگیری...واقعا که
شوگا: من نمیدونم کی خواهرمو کشته؟
/:خب معلومه مکس
شوگا: اره معلومه مکس ولی وقتی رفتم خواهرش اومدو گفت که اون کشته نمیدونم کی کشتتش..قول میدم یروزی قاتلشو پیدا کنم..
[فلش بک زمان حال]
امروز معامله رو انجام دادیم ولی اگر ات یونگو کشته باشه ی لحظه هم زندش نمیزارم..ولی خیلی تغییر کرده خوشگل تر شده فردا هم بایدد برم دنبالش و بریم برای خرید عروسیمون..
ویو ات
امروز قرار شوهر عزیزم بیاد دنبالم..ی لباس نه کوتاه نه بلند پوشیدم ی ارایش ملایم کردم موهامو باز کردم از پله ها رفتم پایین
مکس: اووه چقد خوشگل شدی؟
ات: مگه خوشگل نبودم
مکس: چرا خوشگل بودی خوشگلترم شدی
اومد بغلم کردو گفت:
مکس: حیف که تورو بدم به یونگی
ات: اینجوری نگو اونم خیلی خوشتیپو خوشگله
مکس: اووه نگو که ازش خوشت اومده*شیطونی*
ات: نه...
مکس: من تورو میشناسم ات..
ات: ای بابا..اره فقط ازش خوشم اومده..همین
مکس: اگر اذیتت کرد بگو خودم کلشو میکنم..
داشتیم حرف میزدیم که یهو خدمتکار اومد
(علامت خدمتکاربا این∆نشون میدم)
∆: خانم اقای مین اومدن..
ات: باشه
ات: مکس خداحافظ
مکس: خداحافظ
رفتم جلوی در دیدم به ماشین تکیه داده ی کت شلوار مشکی پوشیده موهاشو حالت داده بود خیلی جذاب شده بود غرقه نگاش بودم که با صداش به خودم اومدم
شوگا: خانم سون(فامیلیه ا/ت)
شوگا: خانم سون
ات: بله بله..
شوگا: کجایید؟بیا سوار شو*سرد*
ات: اهان ببخشید
رفتم سوار شدم درو برام باز نکرد بدجور نگام میکرد..
ات: کجا میریم؟
شوگا: مزون عروس*سرد*
ات: اهان
شوگا: مادرم ی چند تا انتخاب کرده..از بین اونا یکیو انتخاب میکنی*سرد*
ات: اهان..ببخشید میتونم یونگی صداتون کنم
شوگا: اره*سرد*
دیگت تا برسیم اونجا هیچی نگفتیم تا اینکه از ماشین پیاده شدم که....
۱۳.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.